شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

بی سواد

با جوهر  خون نوشته بودم

بر سردر دل « ورود  ممنوع »

عشق آمد و گفت: « بی سوادم »

بنشست در آن شد اصل موضوع

–––

از اول نوجوانی خود

من عاشق یک نگار هستم

نزدیک به شصت رفته و من

عاشق به همان قرار هستم

–––

گفتم نشوم دوباره عاشق

جز درد چه می شود نصیبم

اما چکنم دم غروبی

عشق آمد و گفت من غریبم

–––

ای عشق برو تو غمزه کم کن

جز مسخره کردنم چه داری

من ناز تو را نمی کشم باز

کافی است عذاب روزگاری

–––

عشق پری فرشته خویی

کرده است مرا چنین گرفتار

ویران شد عمارت وجودم

دل ماند ولی به زیر آوار

–––

صد نغمه اگر که هم سرایم

از عشق ولی نمی سرایم

هر چند همین رباعی خود

با جوهر عشق می سرایم

–––

گه نقش پری گهی فریبا

روز دگری به نقش لیلا

او بود و نبود کس به جز او

در جلوه هزار نقش زیبا

–––

در جادة عشق پا نهادم

دیدم که نوشته یک پیامی

سرتاسر جاده هست لغزان

در آن منه بی گدار گامی

–––

تا محرم خانة تو گشتم

افسانة روزگار گشتم

تا با تو شدم انیس و همدم

بیگانة این دیار گشتم

–––

لب بر لب من چو تو نهادی

آتش به وجود من کشیدی

جز ذات تو را به خود ندیدم

دادیم به وصل خود نویدی

–––

آغوش من از تو بعد از این است

غیر از تو ندارد اندر آن راه

یاری به جز از تو من نگیرم

یارب نشود رقیب آگاه

–––

ای لذت کامیابی تو

برتر ز تمام کامیابی

ای ساقی تشنگان ببخشا

بر من قدح شراب نابی

–––

بنما رخ خود تو را ببینم

ای آن که چقدر نازنینی

بنمای فروغ خود به جانم

تا جلوة خویش را ببینی

–––

با خویش چو کردی آشنایم

بیگانه ز هر چه هست گشتم

آن لعل لب تو چون مکیدم

شیدا و خراب و مست گشتم

–––

عاشق تر ِبر منی تو از من

ای وای به قلب کودک من

عذرم بپذیر مهربانا

منگر به شعور اندک من

–––

از غفلت خویش عذر خواهم

خواهم که گناه من ببخشی

هر چند که خویش را نبخشم

گیرم که تو از کرم ببخشی

–––

در وصف تو بود هر چه خواندم

دشتی و رباعی و ترانه

لیلا و پری و هر چه گفتم

منظور تویی همه بهانه

–––

مو رشتة اتصال من بود

رخ آینة جمال دلدار

لب حالت انجذاب در عشق

چشم آیت جان‌فزای دیدار

–––

مادینه هر آنچه آفریدی

از انسی و حور یا پریزاد

ورزیدن عشق را نشایند

آرند تو را مگر که در یاد

–––

آن روز که آدم آفریدی

او را به فرشتگان نمودی

بر او به نماز شد فرشته

چون روح خودت در او دمیدی

–––

آن مهوش ناز و خوب و خوشگل

کز من بربوده دین و هم دل

از حسن تو دارد او نشانی

یعنی تو نموده‌ایش خوش گِل

–––

یاری که به عشق او اسیرم

یک بارقه از فروزش توست

در او همه جلوة تو بینم

او واسطة پرستش توست

–––

... و این قصه ادامه دارد.

قصّه بیستم‌ ماه‌ صیام‌...

 (شروع با پرانتز! چه جالب! نمیدانم خواننده اش آمده یا نه؟)

قصّه بیستم‌ ماه‌ صیام‌، 

قصّه‌ای‌ هست‌ عجیب‌،

ماجرایی‌، چونان‌ افسانه‌،

داستانی‌ است‌ شگرف‌ ؛

روح‌، پژمرده‌، دل‌ افسرده‌ و تن‌ هم‌ خسته‌،

لب‌ ز نوشیدن‌ و خوردن‌ بسته‌ ؛

و دهان‌ باز و زبان‌ خشکیده‌ ؛

همچنان‌ امّا من‌ در تکاپوی‌ زمان‌،

جنب‌ و جوشی‌ دارم،‌

هلهل‌ و له‌له‌ زنان‌،

چه‌ خروشی‌ دارم‌؟

      

روزگاری‌ است‌ دراز

که‌ به‌ دنبال‌ یکی‌ کان‌ بزرگ‌،

با تلاشی‌ نستوه‌،

رو به‌ هر سوی‌ روان‌

و به‌ هر سوی‌، دوان‌!

کند و کاوی‌ دارم‌،

جستجویی‌ دارم‌!

      

در دل‌ جنگل‌ انبوه‌ و سیاه‌،

کوه‌ سبزی‌ به‌ نظر می‌ آمد

و من‌ِ خسته‌ بر آن‌ قلّه سبز،

چُست‌، بالا رفتم‌

هر طرف‌ می‌ گشتم‌

بی‌ هراس‌ و تشویش‌

فارغ‌ از اندیشه‌

دور از فکر بد و واهمه حادثه‌ها

بی‌ خبر از بد تقدیر و قضا؛

پای‌ من‌ خورد به‌ سنگ‌

و فرو غلتیدم‌

تابه‌ قعر درّه‌! !

و از آن‌ واقعه‌ پایم‌ بشکست‌

دست‌ من‌ نیز، شکست‌..

      

اینک‌ آن‌ دست‌ توانا و قوی‌

بسته‌ بر گردن‌ من‌ می‌باشد

گردنم‌ بارکش‌ِدست‌ بشکسته من‌ می‌باشد!

و عصایی‌ دارم‌

که‌ در این‌ گوشه تنهایی‌ من‌

همه‌ جا همدم‌ من‌ می‌باشد:

آه‌.. زآن‌ حادثه بدهنجار!!

*  *  *

دُر غلطان‌ به‌ صدف‌، پنهان‌ است‌

بهتر آن‌ است‌ که‌ پنهان‌ باشد!

قطعه‌ های‌ یاقوت‌،

بسته‌ بر مخمل‌ سبز،

از تماشای‌ شما پنهان‌ است‌

بِه‌ْ که‌ پنهان‌ باشد

دانه مروارید،

روشن‌ و صاف‌ و درشت‌،

در دل‌ حُقّه‌ به‌ گنجینه من‌

دور، از چشم‌ شماست‌!

برگه‌ های‌ زر ناب‌

لیک‌ زآن‌ سوی‌ دگر،

در نظرگاه‌ شماست‌..

و چه‌ دانید شما ؟

کاینهمه‌ چیست‌، چه‌ می‌ ارزد و کو؟؟؟

مردکی‌ بی‌ پا، دست‌

گوشه‌یی‌ کِز کرده‌،

در کناری‌ شده‌ در خویش‌ فرو !

      

اینک‌ اینجا است‌ همان‌ باغ‌ بزرگ‌

باغ‌ سبزی‌ است‌، شگرف‌

و درختانی‌ چند

و من‌ آن‌ گنجشکم‌

که‌ ندانم‌ چه‌ کنم‌؛

یاکجا پر بکشم‌ ؟

می‌پرم‌ از روی‌ یک‌ شاخه‌ به‌ شاخی‌ دیگر

تا دگرباره‌ چه‌ آید ز قضا!

         

اندر این‌ باغ‌ بزرگ‌

و درین‌ گوشه دِنج‌

کلبه‌ یی‌ هست‌ و درآن‌، هرچه‌ کتاب‌

و مرا امکانی‌ است‌

تا در آنها به‌ تورّق‌ خیزم‌

با عصایی‌ به‌ بغل‌،

و حمایل‌ دستی‌.

      

هر کتابی‌ ز زمانی‌ و کسی‌

یا کسانی‌ خبری‌ باز دهد ؛

لیک‌، افسوس‌ که‌ آن‌ نامه پارینه‌ نگار

مبهم‌ و تاریک‌ است‌ ؛

قصّه‌ گویی‌ می‌گفت‌:

روزگاری‌ بس‌ دور

میرِ بنویس قلم‌را چو کشید

تا که‌ تحریر کند

ثبت‌ در دفتر خود قصّه نخجیر کند

پای‌ او خورد بناگه‌ به‌ دوات‌

و روی‌ صفحه‌ نگون‌ گشت‌ دوات‌ ؛

* مادری‌ جامه‌ چو قرمز، می‌کرد

کودکش‌ بی‌خبر مادر خود،

برگها زان‌ نامه‌،

کرده‌ در دیک‌ فرو!

* کودکی‌ بازیگوش‌،

در کنار جویی‌،

برگهای‌ دگری‌ را از آن‌،

با سر چوبک‌ خود،

به‌ لجن‌، کرد فرو!

* در شب‌ دیجوری‌،

مرد سرمازده‌ از راه‌ رسید،

برگهای‌ دگری‌ را، هم‌ او

بهر گرمایش‌ خود، ریخت‌ به‌ دامان‌ اجاغ‌

و بدینسان‌، بخشی‌

نیز ازین‌ نامه ما،

گشت‌ قربانی‌ طغیان‌ اجاغ‌!

* برگهای‌ دگری‌ زین‌ نامه‌

زیر باران‌، به‌ تمنّای‌ بهار،

همه‌ باران‌ خورده‌، همگی‌ خیس‌ شده‌

جلوی‌ چشم‌ درختان‌ کُنار!

* برگهای‌ دگری‌ را از آن‌،

باد توفنده‌ چو از راه‌، رسید،

برد با خویش‌، به‌ تاراج‌ زمان‌ ...

      

آری‌ آری‌ یاران‌! من‌ در اینجا، تنها

با چنین‌ نامه گنگی‌ به‌تورّق‌ هستم‌

تا ازین‌ هیچستان‌!

استخوانی‌، بیلی‌، بلکه‌ از تیره این‌ قوم‌، بجویم‌ در آن‌

و کنون‌ می‌بینم‌

که‌ از آن‌ نامه‌ بسیار بزرگ‌

از بد حادثه‌ ها، واقعه‌ ها

جملاتی‌ اندک‌،

کلماتی‌ کوتاه‌،

واژگانی‌ مبهم‌،

ناقص‌ و نامفهوم‌

جان‌ به در برده‌ که‌ نقّالان‌ را،

مایه‌ ای باشد تا‌ افسانه‌ کنند!

        

داستانهای‌ پریشان‌ دگر

از خدایان‌ امّا،

به سلامت‌ مانده‌

از خدایان‌ اولمپوس‌ و زئوس‌

وز کیومرث‌ و ز مهری‌، مهران‌

و ز دیوان‌ و ز غولان‌ سه‌ سر

وز فر ایزدی‌ و آهورا

و ز اهریمن‌ و تشتر، میترا؛

تا که‌ هرکولان‌ را فرصت‌ و شانس‌، اگر دست‌ دهد،

در تماشاگه‌ عیش‌ شاهان‌،

به‌تمنّای‌ دل‌ سوگلیان‌ با آنان‌،

پنجه‌ای‌ نرم‌ کنند.

و من‌ از دور، تماشاچی‌ راز،

در دل‌ باغ‌ بزرگ‌،

در سرکوه‌ بلند.

21/ 1 / 1356 هـ ش‌. مشهد (بیستم رمضان)، در تصرف نیروی پایداری بهنگام برخورد با جیپ کلانتری 3.

ماه صفا و آرامش دل ها

آرامش سهم قلبی است که در تصرف خداست، قلبتان آرام و لحظه هایتان خدایی ، دست های خالی من دخیل قلب آرامتان ، مرا نیز بر سر سفره ضیافت الهی نه به بهای لیاقت بلکه به رسم رفاقت دعا کنید، ماه ضیافت الهی بر همگان مبارک باد. التماس دعا!

میخواستم شعری بگویم...

 ... آن گاه که چک چک بال کبوتران سیه پوش، 

آهنگ زمزمه ی رفتن خورشید را می پوشاند،  

و آن موج سوار بی باک،  

یال اسب تک سوار آفتاب را ، 

روزنه ی مرگ خبرگی شب می دانست.  

و گلابگیر محله،  

برای چندمین بارِ 

گلبرگ های خیال را در پستوی حافظه،  

در دیک ذهن خود می جوشاند. 

و... 

مرگ ثانیه ها آغاز انتظار فرج می گشت،  

آن گاه.. مه غلیظی راه را بر عابران می بست. 

و زمین محکوم آسمان میبود. 

و همه چیز در تیرگی بلعیده میشد. 

دیگر کسی خورشید را نمی دید. 

تنها من صدایش را می شنیدم، 

که ازآن سوی های سکوت ، 

بی هیچ رنج تکلمی با من میگفت: 

"آیا دلت برای من تنگ نشده است؟!" 

میخواستم شعری بگویم،  

پر تلألؤ، پر جست و خیز،  

سرخ و سفید و سبز و ماندنی...  

دیدم نمیشود. دیدم نمی شود.  

دیـــــ دم  نـــ میــ شــ  ود....

انتخابات = امتحانات

جالبه.. انتخابات همزمان با امتحاناته. ولی خوب، امتحانات رو جلوتر انداختند که با اون برخورد نداشته باشه ولی نمیدونن که اصلا خود انتخابات امتحاناته!!!  

از رهبر عظیم الشان (حفظه الله) گرفته تا ناچیز ترین فرد این مملکت، و از من عاصی تا شمای حضرتعالی، و حضرات کاندیداهای محترم، و اونایی که بیرون وایستادند و نگاه میکنند و یا دخالت میکنند همه داریم و دارند امتحان میدهند. خدا کند کسی رفوزه نشود!! آمین.   

طرح بدون متن از: www.jamnews.ir/detail/News/154465

وقتی قورباغه ابوعطا میخواند!

(طرح برگرفته از:antidajjal.blogfa.com

میگویند وقتی آب از جوی سربالا برود قورباغه ابوعطا میخواند.

یکی از غرب رفته ها میگفت در شهرهای ینگه دنیا هر زنی را ببینید که در میان زنان دیگر از نظر بزک و آرایش و لباس زننده انگشت نما است بدانید او یک همشهری است. البته این عمومیت ندارد و شاید از باب مبالغه بوده اما واقعش این است که بعضی ها آن قدر در غربی شدن افراط میکنند که غربی ها هم باید پیش آن ها شاگردی کنند. یک نمونه متن زیر است که یک خانم ظاهرْا فمنیست بصورت استفتا مطرح کرده است.  

سوالات عجیب یک خانم از حضرت آیت الله مکارم شیرازی مدظله[1]

پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله مکارم شیرازی:

یکی از تازه‌ترین استفتائات از آیت‌الله مکارم شیرازی سوال خانمی است که نظر آیت‌الله مکارم شیرازی را نسبت به شروط مورد علاقه او برای عقد ازدواج جویا شده است. متن سوال این خانم و پاسخ آیت الله مکارم شیرازی چنین است: 

-  بنده از اینترنت شرایطی را در مورد ازدواج دیدم که خیلی خوب و عادلانه هم بود و من از آنها پرینت گرفتم و به دوستانم هم نشان دادم و آنها هم تایید کردند که شرایط بسیار خوبی است و می‌تواند برای دختری که قصد ازدواج دارد بسیار مفید باشد برای همین با خواستگارم مطرح کردم و او هم پذیرفت ولی وقتی رفتیم محضر، محضردار که یک روحانی هم بود گفت اکثر این‌ها شرایط خلاف شرع هستند و به درد نمی‌خورند و حتی به تمسخر گفتند که شاید هر کس این‌ها را نوشته قصد دست انداختن خانم‌ها را داشته است، من خیلی ناراحت شدم. واقعاً همین مسایل است که باعث می‌شود ما جوان‌ها دین‌گریز شویم. چرا نباید به شرایط مورد توافق طرفین احترام قایل شد؟
من شرایط را هم برایتان ارسال می‌کنم و از شما خواهش دارم که مرا راهنمایی فرمایید.
از لطف شما هم ممنونم
 1-زوج به زوجه وکالت بلاعزل با حق توکیل به غیر داد تا زوجه در هر زمانی که بخواهد از جانب زوج اقدام به متارکه کرده و خود را از علقه زوجیت رها سازد به هر طریق اعم از بذل یا اخذ مهریه.
2-زوج به زوجه وکالت بلا عزل داد تا هر زمان خواست مهریه را به هر میزان که خواست افزایش دهد.
3- زوجه اجازه دارد هر زمان اراده نمود به خارج از کشور مسافرت نموده و نیازی به اجازه مجدد زوج نباشد چه برای اخذ یا تمدید یا تجدید گذرنامه و این اجازه دائمی است.
4- زوجه حق ادامه تحصیل را تا هر مرحله‌ای که لازم بداند خواهد داشت در هر مکان و محلی که ایجاب کند .
5- زوج، زوجه را در انتخاب هر شغلی که مایل باشد و در هر محلی که صلاح بداند مخیر می‌نماید.
6- زوج مکلف است هنگام جدایی اعم از اینکه متارکه به درخواست زوج باشد یا به درخواست زوجه، کلیه دارایی خود را اعم از منقول و غیر منقول و وجوه نقدی بلا عوض به زوجه منتقل نماید.
 7- حق انتخاب مسکن و تعیین کشور و شهر یا محل آن با زوجه خواهد بود.
8- حضانت فرزندان بعد از طلاق مطلقاً با زوجه خواهد بود و در صورت خروج از کشور نیز نیازی به اذن پدر نخواهد بود.
9-اختیار زمان بچه‌دار شدن مطلقاً در اختیار زوجه خواهد بود.
10-نزدیکی و تمکین در اختیار زوجه بوده و هر زمان که اراده نمود زوج مکلف به همبستری با زوجه خواهد بود.
11-اگر احیاناً تقاضای همبستری از سوی زوج باشد زوج باید قبلاً مبلغی (که از سوی زوجه تعیین می شود) به شماره حساب زوجه واریز نماید با این حال زوجه در نزدیکی مخیر بوده و این امر موجد هیچ حقی هم برای زوج نخواهد بود.
12-زوج به هیچ عنوان حق طلاق زوجه را نخواهد داشت.
13-زوج پس از متارکه به هیچ عنوان حق ازدواج را نخواهد داشت اعم از نکاح دائم یا نکاح منقطع.
14-زوجه هر وقت مصلحت بداند می تواند زوج را تنبیه بدنی نماید و زوج حق هر گونه اعتراض بعدی را در این خصوص از خود سلب و ساقط می‌نماید. 

15-زوج مکلف به انجام کلیه کارهای منزل بوده و در موقع جدایی نیز حق درخواست اجرت المثل را از این حیث نخواهد داشت.
16-زوجه هر گونه که مقتضی و صلاح بداند در برقراری ارتباط با دیگران مخیر بوده و زوج حق هر گونه اعتراض بعدی را از خود سلب و ساقط می‌نماید.
17-درخصوص تربیت اولاد زوجه هر گونه صلاح بداند اقدام خواهد نمود و زوج حق دخالت در این خصوص را نخواهد داشت.
18-ریاست خانواده با زوجه خواهد بود.
19-زوجه شرط نمود که زوج ضمن اطاعت کامل از زوجه از والدین ایشان نیز تبعیت کامل داشته باشد.
20-زوجه شرط نمود عند اللزوم نفقه والدین ایشان نیز با زوج باشد.
21-حق رجوع بعد از طلاق با زوجه خواهد بود.
22-نفقه زوجه علاوه بر مصادیق قانونی که عبارت از تهیه مسکن و البسه و خوراک و هزینه های بهداشتی و دارویی می‌باشد شامل کلیه تفریحات زوجه نیز از قبیل مسافرت خارج از کشور و غیره خواهد بود و میزان نفقه نیز توسط زوجه بدون لحاظ کردن وضعیت مالی زوج تعیین خواهد شد. 

- پاسخ آیت‌الله مکارم شیرازی:
فکر می‌کنیم آنچه نوشته‌اید، منظورتان مزاح و شوخی بوده. هیچ برده‌ای هم در دوران بردگی دارای چنین محدودیتی نبوده و اگر زوجی را پیدا کنید که زیر بار این شرایط برود حتما باید او را به طبیب روانی معرفی کنید.

برهنه شدن، برای اعتراض ؟!

 

 برهنه شدن، جنبش نوین اعتراض؟!

چندی است که شاهد  نوع حرکت زننده ای در جهت اعتراض از سوی افراد یا گروه هایی در غرب و شرق و بعضی کشورهای اسلامی هستیم که به نمونه هایی برای تفکیک آن ها در تحلیل اشاره میکنیم:

زنانی که با "سینه های برهنه" اعتراض می کنند

balatarin.com/permlink/2013/2/28/3269662

۲۸ فوریهٔ ۲۰۱۳ جنبش مدنی زنان اوکرایینی موسوم به "فمن" (FEMEN) که حرکت‌های اعتراضی خود را برای احقاق حقوق زنان ا...  

 zibanawak.wordpress.com - اعتراض گروهی هنرمندان چینی با بدن های برهنه ...  

 سه زن در اعتراض به سیاستهای اقتصادی برهنه شدند 

www.funpatogh.com/3

سه زن اوکراینی که به سیاستهای اقتصادی بین المللی اعتراض داشتند در اقدامی عجیب بدون لباس...

http://vekalat.parsfa.com/page-5.htm شیوه عجیب اعتراض زنان برهنه در اکراین . این زنان عضو یک گروه فمنیست مبارز علیه حقوق زنان هستند. شیوه اعتراض آنان برهنه شدن است. آنها چندی قبل در اعتراض به استفاده ابزاری از زنان در تبلیغات و مد دست به اعتراض زدند و با برهنه شدن سعی در مختل کردن یک نمایش مد در ایتالیا را داشتند. آنها حوزه فعالیتشان را به خارج از مرزهای اوکراین کشیده و به کشورهای دیگری نیز رسیده است.

اعتراض با سینه های برهنه در مراسم مذهبی واتیکان - تحلیلی اویان نیوز۲۰۱۳ اویان نیوز :فعالان حقوق بشر اوکراینی که سلاح اعتراضشان سینه های برهنه است، این بار در واتیکان و در مقابل دیدگان رهبر کاتولیک های جهان و هزاران ...

۱۵    oyannews.comژانویهٔ

برهنه شدن شهروند آمریکایی در اعتراض به اسکنرهای فرودگاه

www.shafaf.ir یک شهروند آمریکایی در اعتراض به اسکنرهای امنیتی فرودگاه‌های آمریکا، پیش از سوار شدن به هواپیما اقدام به عریان کردن کامل خود کرد. 

اعتراض برهنه فعالان ایرانی به حجاب و قوانین شریعه اسلامی

https://tribunezamaneh.com/archives/16615

۸ مارس ۲۰۱۳ شنبه ۲ مارس ۲۰۱۳ در شهر استکهلم، به مناسبت ۸ مارس، روز جهانی زن، تعدادی از فعالان سازمان جوانان حزب کمونیست کارگری ایران، در اعتراض به حجاب ...

 انتشار تصاویر برهنه یک دختر وبلاگ نویس برای اعتراض به +16 

khorafat.gohardasht.com/blog-post.asp?post=4

 ۲۲ نوامبر ۲۰۱۱ یک دختر وبلاگ‌ نویس ۲۰ ساله مصری (علیاء ماجده المهدی) در اعتراض به فشار‌های اسلام‌گرایان علیه زنان و سکولارها، تابوشکنی را به مرحله‌ای برد که از حد انتظار تندروهای ...  

 گزارش ویژه/ چرا تراکتوریها به صورت برهنه اعتراض کردند؟ ...

۵   www.meydan.ir ۲۰۱۲ دسامبر گزارش ویژه/ چرا تراکتوریها به صورت برهنه اعتراض کردند؟

 

ملاحظه

چنان که از ظاهر امر پیداست این حرکت نوظهور امر رایجی در غرب است که جریان های معارض اسلامی (چه ملحدان و یا سکولارها) به تقلید از آن ها انجام می دهند.

برداشت نگارنده از این اقدام های عجیب این است که این شکلی وارد شدن برای رسیدن به مقصود صرفا یک تقلید کوکورانه از بیگانگانی است که سال ها پیش از ربقه شرف طبیعی بیرون رفته اند و کاری صددرصد غیر عقلانی است. اما این که به تحریک اجانب و دشمنان هم باشد یا نه آن چه در داخل کشورهای اسلامی رخ میدهد با آن چه در بیرون است می تواند دو تحلیل داشته باشد.

تحلیل نمونه های غربی و شرقی آن این است که در آن سامان ها بس که سکس زن کساد است زنان برای جلب توجه عموم دست به این گونه عمل ها می زنند اما نمونه مصر و تونس نشان میدهند که این طور حرکت ها منفور طبع مردم است و وقع مناسبی ندارد و دلیل آن هم حدس قوی نسبت به مداخله فرهنگی بیگانگان علیه حرمت های دینی است.

در این میانه حرکت نمادین طرفداران تراکتورسازی در ورزشگاه که به حمایت از زلزله زدگان ترکیه (ورزقان و دیگر نقاط) صورت گرفت مسأله است که جدا از توجیهش باید ربط آن را پیدا کرد.

چارشنبه سوزی (؟!)

 

 «ستیز من با تاریکی است. برای رویارویی با آن شمشیر نمی کشم . آتش ( چراغ) می افروزم»: از منشور کورش کبیر[1].

توضیح: آتش در بیان رمزی فلسفه خسروانی نماد دانش/حکمت؛ و تاریکی نماد جهل است. کورش می گوید برای رفع جهل باید حکمت را به میان آورد نه شمشیر را که نماد زور است. یعنی با ارتقا بخشیدن به فرهنگ می توان خرافات و مظاهر نادانی را از میان برد.  

 

امید است ما از سپاهیان دانش و حکمت باشیم و چهارشنبه سوری را به چهارشنبه سوزی بدل نکنیم!


http://great-koorosh.blogfa.com/category/5 . [1]

                             

به پیشواز شب عید

 

در این چند روزی که مهلت ایام تا شب پر ولوله و سراسرغلغله عید باقی هست، بعضی از هنر پیشگان طناز در کسوت اهل قلم که به قول ظریفی از شاعران دلی در قفس سینه دارند همچون دل جوجه گنجشک !! اقدام به ارتکاب شعری در مایه طنز نموده برای این حقیر در اینباکس تلیفون سند نموده است که حاکی از شدت اضطراب قبل الطوفان ایشان و امثال مشار الیه چون حقیر می باشد. لذا صواب آن بنظر رسید که جهت ارائه تسلیت به صوب خاطر آن شریف لغزپران طناز مرقومه مبارکه به زیور طبع آراسته گردد چنان که می بینید:

نفس باد صبا آفت جان خواهد شد 

عید می آید و اجناس گران خواهد شد 

همسرم چند ورق لیست به من خواهد داد 

و سراپای وجودم نگران خواهد شد 

می زنم ساز مخالف دو سه روزی اما 

عاقبت هرچه که او خواست همان خواهد شد 

پول را با علف خرس یکی می دانند 

فکر کردید که منطق سرشان خواهد شد؟ 

کلّ عیدی و حقوقم به شبی خواهد رفت 

بر سر جیب بغل فاتحه خوان خواهد شد. 

(حقوق پدیدآورنده محفوظ)

گرانی- بدون شرح

 راه های بسیاری برای مبارزه با گرانی پیشنهاد کرده اند که هر یک در جای خود مهم و دارای اعتبار است. با این حال آن چه به نظر بنده از نظر روان شناسی دین کارگشا است تاکید بر "خودناآگاهی" است. البته این عنوان برای شما و خیلی ها ممکن است نا آشنا باشد لذا باید توضیح بدهم:  

در قرآن سوره نمل از زبان پادشاه مورچگان خطاب به رعیتش آمده است که "بروید داخل لانه های خود که سلیمان و سپاهش شما را لگدمال نکنند! " گفته شده است که سلیمان از او پرسید چرا این هشدار را دادی؟ تو که میدانی من پیامبرم و ظلم نمیکنم. گفت میخواستم آن ها این حشمت تو را نبینند و از خط قناعت و یاد خدا دور بیفتند.  

وقتی خانم یا آقا عصرها میروند خیابان های پر از زرق و برق و ناز و نوباوه شهر و چشم شان به مدها و مدل ها و نوباوه ها میافتد تنها چیزی که بعد از بی پولی و ضعف ریال به سراغ شان میآید ضعف قلب و افسردگی و عصبانیت بر همه چیز زندگی است. اوقات تلخ می شود و قر و قاش ها شروع می شود.  

همین وضع را در نظر بگیرید وقتی به دیدن از ما بهتران میرویم و تجملات و لوکزاسیون شان را می بینیم. شما فکر میکنید چه بر دل خانم میگذرد وقتی میبیند خانم صاحب خانه روی آن چنان حشمت و مکنتی خانمی میکند!

پس برای راحتی حال خود  و عیال مربوطه و ادامه خوشی و سرخوشی همان بهتر که به لانه "خودناآگاهی" پناه ببریم تا سلیمان دیگران و سپاه تجمل شان ما را لگدمال نکنند!!!

(بدون شرح)

روستائیان و یک دنیا میمون !!

روزی روزگاری در روستایی در هند؛ مردی به روستایی‌ها اعلام کرد که برای خرید هر میمون 20 دلار به آنها پول خواهد داد.
 

روستایی‌ها هم که دیدند اطراف‌شان پر است از میمون؛ به جنگل رفتند و شروع به گرفتن‌شان کردند و مرد هم هزاران میمون به قیمت 20 دلار از آنها خرید ولی با کم شدن تعداد میمون‌ها روستایی‌ها دست از تلاش کشیدند…

به همین خاطر مرد این‌بار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها 40 دلار خواهد پرداخت.

با این شرایط روستایی‌ها فعالیت خود را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودی باز هم کمتر و کمتر شد تا روستائیان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزارهای‌شان رفتند.

این بار پیشنهاد به 45 دلار رسید و در نتیجه تعداد میمون‌ها آن‌قدر کم شد که به سختی می‌شد میمونی برای گرفتن پیدا کرد.

این‌بار نیز مرد تاجر ادعا کرد که برای خرید هر میمون 100 دلار خواهد داد ولی چون برای کاری باید به شهر می‌رفت کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمون‌ها را بخرد.

در غیاب تاجر، شاگرد به روستایی‌ها گفت: «این همه میمون در قفس را ببینید! من آنها را هر یک 80 دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت مرد آنها را به 100 دلار به او بفروشید.»

روستایی‌ها که احتمالا مثل من و شما وسوسه شده بودند پول‌های‌شان را روی هم گذاشتند و تمام میمون‌ها را خریدند...

البته از آن به بعد دیگر کسی مرد تاجر و شاگردش را ندید و تنها روستایی‌ها ماندند و یک دنیا میمون...!!!  

برداشت از : (http://9jok9.mihanblog.com)

کودک گستاخ و بازیگوش

نمیدانم

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد

نمیخواهم بدانم کوزه گر ازخاک اندامم چه خواهد ساخت؟

ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد

گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ وبازیگوش

واو یکریز وپی درپی دم گرم وچموشش رادر گلویم سخت بفشارد

وخواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد

بدین سان بشکند هردم سکوت مرگبارم را (دکتر علی شریعتی)


چه لذت بخش است که انسان بتواند به هفت نفر از نو زندگی بخشد! 

در اخبار امروز خواندم: ۷ نفر با اهدای عضو بانوی کاشمری زندگی یافتند.   

اصل خبر این است:  

"پیروز/ اعضای بدن یک بیمار مرگ مغزی اهل کاشمر به ۷بیمار در مشهد و شیراز پیوند زده شد.به گزارش ایرنا، اعضای بدن مرحومه «ملیحه رمضانی» ۲۵ساله، پس از تایید و رضایت خانواده اش، در بیمارستان منتصریه مشهد به بیماران نیازمند اهدا شد.بر اساس این گزارش کلیه های وی به ۲مرد ۲۱و۳۶ساله به ترتیب اهل مشهد و تربت جام که سال ها از نارسایی کلیه رنج می بردند، پیوند زده شد.قلب مرحومه نیز در بیمارستان امام رضا(ع) مشهد به مرد ۲۲ساله ای پیوند زده شد، قرنیه های وی نیز برای پیوند به بیمارستان خاتم الانبیا(ص) مشهد فرستاده شد.هم چنین کبد شادروان رمضانی به یک زن ۴۵ساله تهرانی و پانکراس وی نیز به مرد ۳۲ساله کرمانشاهی در بیمارستان نمازی شیراز پیوند زده شد". (خراسان رضوی - مورخ شنبه 1391/11/28 شماره انتشار 18342 )  

راستی این شخصیت های بزرگ چه کسانی هستند که حتی بعد از مرگ خود همچنان به خدمتگزاری مشغولند؟

یکی از بزرگان شهید ما در وصیتش میگوید: "عمر مادی و سراسر سهل انگاری ما که به اسلام خدمتی نکرد شاید خونم بتواند این بدهکاری مرا ادا نماید" (شهید هاشم احمدی بهبهانی) .   

بیایید از خودمان بپرسیم:  

تا کنون جز خودپرستی اندیشه خدمتی هم به مردم داشته ایم؟ چقدر؟

مژده، بهار میرسد!

 

فصل چهارم-  چشم‌ انداز (از سند تحول بنیادی آموزش و پرورش)

نظام تعلیم و تربیت‌رسمی‌ عمومی در افق1404، با اتکاء به قدرت لایزال الهی، مبتنی بر نظام معیار اسلامی، فرهنگ و تمدن اسلامی- ایرانی و قوام بخش آن‏ها و زمینه ساز جامعه جهانی عدل مهدوی و  برخوردار از توانمندی‌های تربیتی ممتاز در تراز جمهوری اسلامی ایران در سطح منطقه، الهام بخش و دارای تعامل سازنده و موثر با نظام‏های تعلیم و تربیتی در سطح جهان، توانمند در زمینه سازی برای شکوفایی فطرت و استعدادها و شکل گیری هویت یکپارچه اسلامی،انقلابی - ایرانی دانش آموزان  با توجه به  هویت اختصاصی آنان؛ کارآمد، اثر بخش، یادگیرنده، عدالت محور و مشارکت جو،برخوردار از مربیان و مدیران مؤمن آراسته به فضائل اخلاق اسلامی، عامل به عمل صالح، تعالی جو و تحول آفرین، انقلابی، آینده نگر، عاقل، متعهد، امین، بصیر، حق‌شناس.


فصل پنجم- هدف‌های کلان

 1- تربیت انسانی موحد، مؤمن و معتقد به معاد و آشنا و متعهد به مسئولیت‌ها و وظایف در برابر خدا، خود، دیگران و طبیعت، حقیقت جو و عاقل ، عدالت خواه وصلح جو، ظلم ستیز، جهادگر، شجاع و ایثارگر و وطن دوست، مهرورز، جمع گرا و جهانی اندیش، ولایت مدار و منتظر و تلاشگر در جهت تحقق حکومت عدل جهانی، با اراده و امیدوار، خودباور و دارای عزت نفس، امانتدار، دانا وتوانا ، پاکدامن و با حیاء، انتخاب‌گر و آزاد منش، متخلق به اخلاق اسلامی، خلاق و کارآفرین و مقتصد و ماهر، سالم و بانشاط، قانون مدار و نظم‌پذیر و آماده‌ی ورود به زندگی شایسته فردی، خانوادگی و اجتماعی بر اساس نظام معیار اسلامی؛

  

دقیقا همان چیزهایی است که در هدفمندی انقلاب اسلامی مد نظر مان بود.  

فقط خدا کند در حد مکتوب نماند.

بهاران خجسته باد

 شعار این روزهای سال ۱۳۵۷:  

مرگ بر بختیار   نوکر بی اختیار  

وای اگر خمینی حکم جهادم دهد   تانک و مسلسل نتواند که جوابم دهد