شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

میخک


آنکس که شد دلبند تو ، کی میرهد از بند تو
آشفته گردد حال دل ، با فتنه ی لبخند تو

برگرد تو پروانه سان ، گردم اگر سوزد پرم
منعم نکن از عشق خود ، سودی ندارد پند تو

لب را چه گویم مختصر ، کندویی ازشهد و شکر
با بوسه ای کام و دهن ، شیرین شود از قند تو

گفتم خریدارش تویی ، گرمای بازارش تویی
حقّا روا باشد دهد ، جان برسر سوگند تو

هر لحظه با سنبل رخان ، خلوت نشینی میکنی
گویی روایت میکنم، از زلف میخک بند تو

باید تو را زندان کنم، همچون زلیخا زین سبب
از خواهشم داری حذر، دل شد گلایه مند تو

“نسرین” حذر از دیده کن هر دم فریبت میدهد
سازد تو را سوزد تو را از ریشه تا آوند تو

#نسرین_حسینی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد