شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

نوشدارو

قصه ی دلتنگی ما بی تو پایانی ندارد
آسمان ابری است اما برف و بارانی ندارد

شعله ی خورشید روشن، ماه نورانی است اما
داستان تیره روزی، نیز پایانی ندارد

حال طوفان گونِ  ما را در شب تاریک ظلمت
دامن مواج دریاهای طوفانی ندارد

رنگ آزادی پریده شهر محبوس است در غم
بسکه دارد زخم کاری؛ در تنش جانی ندارد

خنده خشکیده است بر لب؛ تشنه ی شادی ست عالم
تشنگی با خشک سالی، "فرق چندانی" ندارد

معتکف بودند عمری زاهدان در مسجد اما
صدق ما را در عبادت، مُهرْ پیشانی ندارد

زهد زاهد رخنه افکنده است در ایمان مردم
گر چه خود از کرده اش حس پشیمانی ندارد

ای طبیب دردمندان؛ نوشدارویی بیاور
درد مردم جز عدالت، هیچ درمانی ندارد
زهرا وهاب (ساقی).
https://t.me/sheresaghi52

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد