شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

بر رفته دل مسوز !


... 

نوروز سررسید

واندر پی اش بهار
زین پس هوا چقدر لطیف است و بلبلان
از شوق بس چه قطعه بسروده پرورند
وز هجر گل چه نغمه جانسوز سر دهند
مضمون هرکدام ز هجران گلایه ای است
وز جور دی حکایت هر یک فسانه ای است
جانا نبوده ای که ببینی به ما چسان
استم نمود دی به هواخواه ناکسان
فرخنده پی چه روز خوشی هست حالیا
پر کن به یمن مقدم عیدم پیاله را 

بادا برم ز یاد من از فرط سرخوشی
دیدم هرآنچه دیده ام از جور و ناخوشی
در رقص شعله ها بنگر عمر می رود
پیش از دمی که مهلت ایام طی شود
نوروز می رسد
با میر پنج روز
برخیز و شاد زی
بر رفته دل مسوز

بر رفته دل مسوز

بر رفته ...

دل .. 

مسوز