شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

عشق پرپر می زد اما هیچ کس کاری نکرد
مُرد دل درسینه هامان هیچ کس زاری نکرد

هیچ کس بر مرگ شادی بین این جمع حزین
جز طنین خنده ای محزون عزاداری نکرد

هی نوشتیم از شکوه عشق اما هیچ کس
از کتاب مهر ورزی پرده برداری نکرد

پای رویا در مسیر استجابت گیر بود
پای در گل مانده  را حتی دعا یاری نکرد

گنج عشقی بود پنهان در دل اما هیچ کس
روح خودرا  با امید گنج حفاری نکرد

لنگ می زد زندگی بی عشق اما یک نفر
کلبهء بی رونق خود را غزل کاری نکرد

کوچه دلتنگ فروغ چشمهایت بود حیف
کوچهء بیمار را چشمت پرستاری نکرد

آسمان فریاد می زد قحطی لبخند را
بغضمان چون آسمان شد؛ خویشتن داری
نکرد
با تو هستم ای غم شیرین به دلها بازگرد
هیچ عاشق بی تو این جا ترک هشیاری نکرد

مو پریشان کن که با جان تعفن زار شهر؛
کار عطر گیسویت را عطر بازاری نکرد

زهرا وهاب (ساقی)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد