شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

مرغ دریا

آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
درِ این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت

خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنه‌ای بر در این خانه‌ی تنها زد و رفت

دل تنگش سر گل چیدن ازین باغ نداشت
قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت

مرغ دریا خبر از یک شب طوفانی داشت
گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت

چه هوایی به سرش بود که با دست تهی
پشت پا بر هوس دولت دنیا زد و رفت

بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون دید
قلم نسخ برین خط چلیپا زد و رفت

دل خورشیدی‌اش از ظلمت ما گشت ملول
چون شفق بال به بام شب یلدا زد و رفت

همنوای دل من بود به هنگام قفس
ناله‌ای در غم مرغان هم آوا زد و رفت.

#هوشنگ_ابتهاج

قاتل آزادی

گله از دست کسی نیست سوایِ خودمان
که میان تله رفتیم به پایِ خودمان

گله از دست کسی نیست خدا شاهد بود:
که کمر بست دلِ ما به فنایِ خودمان

من و تو قاتلِ  آزادیِ خویشیم رواست:
بنشینیم شبی را به عزایِ خودمان

بنشین پیش من ای دوست سراپا دل شو
که بخوانم غزل از حال و هوایِ خودمان

ای دل آزرده  از این دور تظلم! ما را
نرسد بد؛  مگر از سمتِ خطایِ خودمان

زخمیِ غفلتِ خویشیم بیا بنشینیم
مرد و مردانه شبی پایِ شفایِ خودمان

پر و بالی به دلِ خویش ندادیم ولی
بسته پرهایِ پریدن به بقایِ خودمان

حق به تاراجِ ستم می رود آسان برخیز!
مصلحت نیست بمانیم به جایِ خودمان

دل نبندیم به درمانِ طبیبی جز خویش
درد ما به شود؛ اما به دوایِ خودمان

حق همین جاست نهان در قفسِ دلتنگی
بین دلواپسی و خوف و رجایِ خودمان

واجبِ عشق قضا گشت؛ بیا برخیزیم
به ادا کردنِ تکلیفِ قضایِ خودمان

"ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم" (حافظ)
عشق احیا نشود جز به دعایِ خودمان

  زهرا وهاب (ساقی)

در مالیخولیای کرونایی

پشت این پنجره ها، 

دورها آوایی است 

که مرا میخواند 

و منش میبینم.

و صدا میزنم او را هر دم،  

او که در جان من است، 

و دلم باز چه از دوری او تنگ شده، 

او که خود مظهری از تنهایی است.


ای خدا.....! 

کی تو این فاصله ها را آخر ،  

از میان بر خواهی داشت؟ 

من از آن میترسم لیک،

که زمانی باشد ، 

که نباشیم دگر، 

و بماند بر دل، 

آرمان دیدار.... 


آه و صد وای امان از دوری

از جفای کرونا، عامل مهجوری 

جوجه گنجشک دل من پر درد

میتپد در قفس سینه ی سرد، 

میزند زخمه پیاپی بر چنگ،

میکند ساز دمی دینگادنگ

یا چنان خوردن شیشه بر سنگ

خوشتر از این نبود هیچ آهنگ.