رفتی ومرا بعد تو پروای سخن نیست
بی روی توانگار که روحی به بدن نیست
یا من پراز عریانی این قصه ی گنگم
یا برتن این مرده ی پوسیده کفن نیست
یااین که کفن دارد و ازدرد نداری
برقامت اوپوششی از برد یمن نیست
دلبسته ی چشمان توام با لب خاموش
در مرد عمل دغدغه ی حرف زدن نیست
مردان صبورند زنانی که خموشند
آن زن که صبوری نکند پای تو، زن نیست
طاووس ترین جلوه ی این دشت وسیعم
درجان ودلم ذره ای از خوی زغن نیست
سخت است که غربت زده ی شهرتوباشم
با این همه بعداز تو مرا میل وطن نیست
لیلای تومن بوده ام ای عاشق مجنون
هرلیلی آواره ی آشفته که من نیست
مدهوش هوای تو شدن سخت عجیب است
چون عطر تنت نافه ی آهوی ختن نیست
"ساقی"ولی ازعطردل انگیز تو شد مست
مستی که در او حوصله ی پرسه زدن نیست.
(سروده تازه ای از شاعره معاصر زهرا وهاب«ساقی»)
خورشید که پشت سر باشد،
سایه ها،
جلو هستند.
***
ما پایین محله ها،
آمریکا را با کلاه نمی خوانیم،
***
چرخ ها حرکت نمی کنند،
آن ها فقط می چرخند،
***
از مدت ها،
دیوار مقابل سوراخ بود؛
شیشه را عوض کردند،
سوراخ گرفته شد.
***
خط، نقطه را به دلخواه دور زد،
دایره بر او سلام کرد.
***
سنگ آسیاب،
همسو با نقطهء محوری،
می چرخید.
***
چرخ اتومبیل نمی چرخید،
با گریس آن را چرخاندند.
***
مسألهء شیر و قفس،
در توانی از قفس و قناری حل می شود.
***
در مصاحبه نکیر و منکر،
آن ها را مات کرد؛
زیر ورقهء او نوشتند: ؟
زیرا چیزی گفته بود مثل این چیز ها.
1394/4/1- مشهد.