شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

صبوری

رفتی ومرا بعد تو پروای سخن نیست

بی روی توانگار که روحی به بدن نیست

یا من پراز عریانی این قصه ی گنگم

یا برتن این مرده ی پوسیده کفن نیست

یااین که کفن دارد و ازدرد نداری 

برقامت اوپوششی از برد یمن نیست

دلبسته ی چشمان توام با لب خاموش

در مرد عمل دغدغه ی حرف زدن نیست

مردان صبورند زنانی که خموشند

آن زن که صبوری نکند پای تو، زن نیست

طاووس ترین جلوه ی این دشت وسیعم

درجان ودلم ذره ای از خوی زغن نیست

سخت است که غربت زده ی شهرتوباشم

با این همه بعداز تو مرا میل وطن نیست 

لیلای تومن بوده ام ای عاشق مجنون

هرلیلی آواره ی آشفته که من نیست

مدهوش هوای تو شدن سخت عجیب است 

چون عطر تنت نافه ی آهوی ختن نیست

"ساقی"ولی ازعطردل انگیز تو شد مست

مستی که در او حوصله ی پرسه زدن نیست.

(سروده تازه ای از شاعره معاصر زهرا وهاب«ساقی»)

در مصاحبه نکیر و منکر

خورشید که پشت سر باشد،

سایه ها،

جلو هستند.

***

ما پایین محله ها،

آمریکا را با کلاه نمی خوانیم،

***

چرخ ها حرکت نمی کنند،

آن ها فقط می چرخند،

***

از مدت ها،

دیوار مقابل سوراخ بود؛

شیشه را عوض کردند،

سوراخ گرفته شد.

***

خط، نقطه را به دلخواه دور زد،

دایره بر او سلام کرد.

***

سنگ آسیاب،

همسو با  نقطهء محوری،

می چرخید. 

***

چرخ اتومبیل نمی چرخید،

با گریس آن را چرخاندند.

***

مسألهء شیر و قفس،

در توانی از قفس و قناری حل می شود.

***

در مصاحبه نکیر و منکر، 

آن ها را مات کرد؛ 

زیر ورقهء او نوشتند: ؟

زیرا چیزی گفته بود مثل این چیز ها. 

1394/4/1- مشهد.