شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

دور از تو در خیال خود از عشق دم زدم
در کوچه باغ خاطره تنها قدم زدم

تصویر بی قرار تو را پیش پای شعر
بر پیکر تخیل پهناورم زدم

بر ساقه ی درخت کهنسال باورم
نقش تو را به ناخن رویا، قلم زدم

من‌ بی تو از جهنم سوزان زندگی
هر شب سری به کوچه سرد عدم زدم

یاد تو را برهنه فشردم به سینه ام
رسم نجیب شرم و حیا را به هم زدم

آوارم آنچنان به سر خود که بعد تو
با هر تپش شکستم و بم را رقم زدم

دیر آمدی به پرسش حالم که در غمت
خود را به دار سرخ جنون، صبح دم زدم

در سوگ خود نشستم و شیون کنان سری
با داغ تو به شعر تر محتشم زدم

زهرا وهاب (ساقی) ۱۴۰۲/۴
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد