شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

خود را به خدا بسپار

خود را به خدا بسپار، آن دم که دلت تنگ است

وقتی که صداقت ها، در پردهء صد رنگ است 

او کعبهء عشاق است، او دور ز نیرنگ است

فریادرسی جز او  خود کیست که بیرنگ است 


خود را به خدا بسپار (٢)


خود را به خدا بسپار ، آن لحظه که تنهایی 

آن لحظه که در سینه داری دل سودایی

از او بطلب ای دوست هر چیز که میخواهی

او ناظر حال توست هر لحظه و هر جایی


خود را به خدا بسپار (٢)


خود را به خدا بسپار، آن لحظه که گریانی 

آن لحظه که از غمها ، بی تابی و حیرانی 

چون اوست نوازشگر وقتی که پریشانی

بنگر سوی او اما، با دیدهءبا رانی


خود را به خدا بسپار (٢)


بی مایه در این بازار دیریست که میگردی 

افسرده و پژمرده با آن همه دلسردی

نقد از کف خود دادی یا راه تو گم کردی 

الله فقط یار است در هر غم و هر دردی 

خود را به خدا بسپار (۲)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد