شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

در باغ ارغوان

جالب است وقتی یکی از هنرمندان مشهور یا استادان بنام بخواهد استقبال کند. 

براستی آدم حیران می ماند که کدام یک استقبال کرده است!

شما شعر دکتر فاضل نظری را لابد خوانده یا شنیده اید که: 


    مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد

                                   از جاده ی سه شنبه شب قم شروع شد

    آیینه  خیره شد  به  من و  من به آیینه

                                   آنقدر خیره  شد  که  تبسم  شروع  شد

    خورشید ذره بین به تماشای من گرفت

                                   آنگاه  آتش  از  دل  هیزم   شروع  شد

    وقتی نسیم آه من از شیشه ها  گذشت

                                  بی تابی   مزارع    گندم    شروع  شد

    موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک

                                 دریا  دلش  گرفت  و تلاطم شروع  شد

    از فال دست خود چه بگویم که ماجرا

                                 از   ربنای   رکعت   دوم  شروع  شد

    در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار

                                 تا  گفتم   السلام علیکم...  شروع  شد. 


و حالا با هم این یکی را بخوانیم: 


نی، ناله کرد و باز ترنم، شروع شد

فصل هبوط آدم و گندم، شروع شد

دریای بی‌کران شهادت، که موج زد
توفان نوح بود و تلاطم شروع شد

از «برکه‌ی غدیر»، «محرّم» طلوع کرد
سر مستی «حبیب» هم از «خم» شروع شد

باران اشک شیفتگان غم حسین
«تا گفتم: السلام علیکم شروع شد»
[1]

روح دعا، به نام «اباالفضل» چون رسید
غوغایی از توسل مردم شروع شد

وقتی گلوی نازک گل شد نشان تیر
لبخند باغبان و تبسم شروع شد

از اشک و خون اگرچه وضو می‌گرفت عشق
از «تربت شهید» تیمم شروع شد

ای آسمان! مصیبت عظمای اهل بیت
از قتلگاه عصمت پنجم شروع شد

فصل به خون نشستن گل‌های باغ وحی
از آیه‌ی
«لیذهب عنکم» شروع شد

با آنکه باغ گل به محبت نیاز داشت
با تازیانه، ناز و تنعّم شروع شد

وقتی دل ستاره‌ی محمل نشین شکست
   با ماه روی نیزه، تکلم شروع شد.

 

 شعر از استاد محمدجواد غفورزاده (شفق). 


1- مصراعی از دکتر فاضل نظری. هردو برداشته از: http://havadaranefazel.blogfa.com/8909.aspx 

تو قتیل العبراتی ...

ای حسین ای همه آزادی و آزادگی از مکتب تو....

دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد

آری آن نور که خامُش نشود نور خداست.

به راستی تو با اهدای خون خود به خدا در جلوگیری از خاموش شدن نور خدا، به حقیقت، خون خدا شدی و خداوند خود، خون بهایت شد. تو با قیام پیغبرانه ات نشان دادی که وارث آدم و شیث و ادریس و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و جدّ خود محمدی و عرق همهء انبیا را داری و هم اکنون نیز می بینیم نه تنها شیعیان که همهء مسلمانان، و نه تنها مسلمانان که همهء ادیان ابراهیمی، و نه تنها ادیان ابراهیمی که پیروان سایر ادیان در سراسر عالم از همهء تیره های بنی آدم، در غم از دست دادنت اندوهناکند یاحسین! و چه خوش گفت کمپانی:

ای ز داغ تو روان خون دل از دیده حور 

بی تو عالم همه ماتمکده تا نفخه صور... 

     *          *          *

شعری که در زیر ملاحظه می کنید مرثیه زیبا و عمیقی از شاعره ای روسی به نام «دلبر تاشماتاوا» است که اخیراً در سایت «شاعران فارسی زبان» به عنوان برگزیده دفترها انتخاب و معرفی شده است و از همین رو، در جهت تجلیل و معرفی اثر ارزشمند ایشان نظر گرامی شما عزیزان را به رشحات سلیس ذهن و قلم این هنرمند روسی فارسی زبان جلب می کنم: 


بغض کبود 

خاک، داغ است زِ داغِ تو و هم‌رزمانت

غرقِ خون است زمین، همچو تنِ بی‌جانت

دورتر می‌شود از تن، سرِ تو در رهِ شام
با دو خورشیدِ نهان در افقِ چشمانت

شام، از نورِ تو هفتاد و دو منزل دور است
شصت و یک سال ز نازل شدنِ قرآنت

باد، می‌موید و می‌گوید: «الله الله»!
نیزه رحلی شده زیرِ سرِ قرآن‌خوانت

ابرها، بغضِ کبودی به گلو، می‌گویند:
«جانِ ما باد به قربانِ سپیدارانت»

تو قتیل العبراتیّ و تویی راهِ نجات

غمِ ما نوح شد از اشکِ عزادارانت. 

6 نوامبر 2014. دلبر تاشماتاوا، مسکو- روسیه. 

آدم بدا

 (مرثیه ای کودکانه نذر کودک شهید صحنه عاشورا عبد الله بن الحسن علیهماالسلام)
آدم بدا 
پریا:
شهید حسین مولا حسین
شهید کربلا حسین
بابا:
عزیز من نوگل من دخترک خوشگل من
واسم بگو چه جائیه این کربلا بلبل من
پریا:
کربلا جای بدیه جای آدم بد بدایه
خیلی اونجا جا بدیه اونجا جای قاتلایه
بدم میاد خیلی خیلی آخه من از آدم بدا
امام حسینو کشتنش آدم بدا تو کربلا
اماما رو دوس ندارن من اونارو دوس ندارم
مسافرت اگه برم کربلا پا نمی ذارم
چون که آخه داعشیا هرکی بره می زننش
اونو مثل امام حسین می برن و می کشنش
شهید حسین مولا حسین
شهید کربلا حسین
بابا:
عزیز من بلبل من نوگل من تورو خدا
خیلی قوی هستی حسابی قهرمانی بخدا
نباس بترسیم آخه ما بایس بجنگیم با اونا
بیرون کنیم آدم بدا رو از عراق و سوریا
بعدش به آقا ما بگیم
خیلی آقا دوسِت داریم
 
پریا:
شهید حسین مولا حسین
شهید کربلا حسین
دوسِت دارم امام حسین
به کربلات میام حسین
کربلا نور عینمه
شهر امام حسینمه
کربلا رو دوسش دارم
حسین به پابوسش میرم[1] 
------------------------------------------------
[1] . نوه ام پریا (چارساله) می خواند: شهید کربلا حسین. گفتم کربلا چه  جور جائیه؟ گفت یه جای خیلی بد. با تعجب پرسیدم چرا؟ گفت چون اونجا آدمای خیلی بد امام حسینو شهید کردن. من اگه مسافرت برم اونجا نمیرم. من در برابر این منطقش فقط سکوت کردم. باخود گفتم این ذوق سیالی که توانسته این چنین به امر انتزاعی پی ببره باید آن را هدایت کرد و دستشو گرفت. بعد به نظرم آمد که شهید کربلا را باید تداوم بخشید و خوابیدم در رؤیا بود که دیدم با خود این ترنم های کودکانه را زمزمه می کنم. 

 
ادامه مطلب ...