شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

میخواستم شعری بگویم...

 ... آن گاه که چک چک بال کبوتران سیه پوش، 

آهنگ زمزمه ی رفتن خورشید را می پوشاند،  

و آن موج سوار بی باک،  

یال اسب تک سوار آفتاب را ، 

روزنه ی مرگ خبرگی شب می دانست.  

و گلابگیر محله،  

برای چندمین بارِ 

گلبرگ های خیال را در پستوی حافظه،  

در دیک ذهن خود می جوشاند. 

و... 

مرگ ثانیه ها آغاز انتظار فرج می گشت،  

آن گاه.. مه غلیظی راه را بر عابران می بست. 

و زمین محکوم آسمان میبود. 

و همه چیز در تیرگی بلعیده میشد. 

دیگر کسی خورشید را نمی دید. 

تنها من صدایش را می شنیدم، 

که ازآن سوی های سکوت ، 

بی هیچ رنج تکلمی با من میگفت: 

"آیا دلت برای من تنگ نشده است؟!" 

میخواستم شعری بگویم،  

پر تلألؤ، پر جست و خیز،  

سرخ و سفید و سبز و ماندنی...  

دیدم نمیشود. دیدم نمی شود.  

دیـــــ دم  نـــ میــ شــ  ود....

نظرات 3 + ارسال نظر
پارسا 1392,03,22 ساعت 10:06

ازفرمایشات رهبر معظم انقلاب در خصوص انتخابات وکاندیدای اصلح:

اداره مملکت و کار اجرایی کار کوچکی نیست کارهای بزرگ و بارهای سنگین بردوش مجریان سطوح بالاست ممکن است کسانیکه در سطوح دیگری کار می کنند ابعاد این سنگینی را هم بعضاً تشخیص ندهند که چقدر این بار سنگین است آن کسانی که وارد میدان می شوند باید کسانی باشند که در خود توانایی کشیدن این بار را بیابند،کار اجرایی کرده باشند،کار اجرایی سنگین

پارسا 1392,04,12 ساعت 09:32

سلام آمدم به رسم رفاقت تاآمده باشم .!آها یه چیزی !اخیراجامعه شناسا اخطار کردن که درآینده ی نزدیک بعضی از نسبتهای فامیلی از جامعه محو میشه ! مثلا یه بچه اگه بگن عمو یا دایی یا خاله یا عمه گیج میشه ! اینا یعنی چی ؟!فکر کنم زودتراز پیش بینی جامعه شناسا ما به اون رسیدیم . حالا این خوبه یا بد نمی دونم !!فقط می دونم اون قدیما پدرومادرمون که دستمونو میگرفتن و میرفتیم شب نشینی خونه مثلا ... و چقدرهم خوش می گذشت یا ظهرای جمعه یا مهمون بودیم یا مهمون داشتیم وچقدرساده وبی آلایش واقعا لذت بخش هم بوداصلاایام هفته رو به همین رفتنا دل خوش بودیم امیدداشتیم به آخرهفته یا ظهرای جمعه خونه ی مادربزرگ که محل تلاقی !سایر شاخه های خویشاوندی بودهمه همدیگررو میدیدم وازنظر روحی ارضاء میشدیم .چی شده واقعا که اینطوری شده ؟!!

سلام. فردیت گرایی ناشی از رشد و تعمیق و گسترش فناوری و زیاد شدن نیازهای توهمی. دومش هم فقرمادی و زیاد بودن هزینه ایاب و ذهاب. سومش هم سهل انگاری و تنبلی. جالب است که تازگی من در این باره مقاله نوشته ام!!!!

می شودفقط بایدبخواهی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد