-
سکوت محض
1396,05,23 19:13
شعر ساقی: سکوت محضم و باید پر ِ صدا باشم به خاطر تو شدناز خودم جدا باشم نمی شود به عیان عاشقی کنم اما خراب عشق تو بگذار در خفا باشم به قدر کاه نیرزم به چشمزنده دلان بدون عشقت اگر کوهی از طلا باشم مس وجودم اگر غرق بی سرانجامی ست بگو چگونه به دنبال کیمیا باشم سوار قایق عشقیُّ و ساحلت امن است روا ندار که من غرق در خطا...
-
روزهای خاکستری
1396,05,02 23:26
صبح شنبه صبحای شنبه برام اما چیز دیگره یادمان زندگی تو روزای آخره روزای خاکستری اون همه رنج و تلاش من و یک دشت فراخ من و یک باغ و گلاش گل زرد تو سبزه ها واه که چقدر صفا داره گل خوب اما رزه که مژده واسه ما داره تویِ باغ زندگی اگه نباشن این گلا براستی دنیا زندونه پر از غم و درد و بلا تو بهار زندگی ولی افسوس آدما گلایی...
-
تنهایی عشق
1396,03,31 13:22
دنیای من مانده خالی دریا و صحرا ندارد وقتی نباشی غریبم، اینجا و آنجا ندارد من جاودانم کنارت دیشب در آیینه گفتم ناز نفس های او را حتی مسیحا ندارد تنهایی نانجیبی در خواب من پرسه می زد چشمان بی خواب اساسا میلی به رویا ندارد بیهوده ما را نترسان از مرگ چون روح عاشق حرفِ رسیدن که باشد از مرگ پروا ندارد تنگ بلور دلم از...
-
خط قرمز عشق
1396,01,30 08:31
: وقتی که قتل خاطره ها را بلد شدیم از خط قرمز حرم عشق، رد شدیم مثل کسی که گور خودش را پس از حیات با دست های خسته ی خود می کَنَد شدیم مصداق آنکه در وسط آتشی مهیب می سوزد و بروش نمی آورد شدیم مردیم و روح زنده ی تاریخ شاهد است بی درد از این جنازه ی خاموش رد شدیم آدم برای همسر خود سیب چید و ما اویی که بی بهانه رکب می خورد...
-
میر پنج روز
1395,12,22 08:37
نوروز می رسد، با میر پنج روز برخیز و شاد زی، بر رفته دل مسوز فرخنده پی چه روز خوشی هست حالیا پر کن به یمن مقدم عیدم پیاله را بادا برم ز یاد، هم از فرط سرخوشی دیدم هرآنچه دیده ام از جور و ناخوشی در رقص شعله ها بنگر عمر می رود پیش از دمی که مهلت ایام طی شود نوروز سر رسید و اندر پی اش بهار دشت از چمن پر است، چون باغ...
-
عروج
1395,12,08 13:06
عروح ملکوتی استاد صباغ کلات من سپید میسرایم، لیکن سپید تو چیزی دیگر است در سپید من زلالی اشک تداعی میشود اما در سپید تو تمامی امواج از زرد تا سبز و قرمز و تمامی پرتوها از آلفا تا لیزر وبی نهایت لطیف ها و زندگی با یک برگ برنده سپیدت رنگ و رو میگیرد درود بر تو ای استاد نیکو درود درود درود 7/ 12 /1395- مشهد
-
به نام عشق
1395,11,19 09:19
به می پرستی ساقی سجود خواهم کرد شبی به قله ی مستی صعود خواهم کرد ببین چگونه در این روزگار بی تو، شروع به شعر بافی بی تار و پود خواهم کرد نبودن من اگر آرزوی کوچک توست به خاطر دل تو ترک بود خواهم کرد شبی که قافیه هایم ردیف شد غزلی برای دفع خطر از تو دود خواهم کرد تو خواستی که صبوری کنم خیالت تخت به صبر بر غم تو وانمود...
-
شمع غریب
1395,11,09 00:43
شمع غریب گریه کن شمع غریب، که دیگه تنها شدی جغدمن ای دل من، یکه تو دنیا شدی چه شدن کجا شدن دیگه صدایی نمیاد حتی از تو سینه ها ناله ای درنمیاد روی دل کوه غمه دنیا زندونه برام دیگه با این دل تنگ ناله آسونه برام چکنم، کجا برم، که دل آروم بگیره بذار برات قصه بگم مگه خوابم ببره یه قایق بهم دادن که پلاسیده شده بسکه بوده تو...
-
در سوگ یار رهبر فرزانه
1395,10,21 23:12
وقتی دل سودایی میرفت به بستانها بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانها گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل با یاد تو افتادم از یاد برفت آنها ای مهر تو در دلها وی مهر تو بر لبها وی شور تو در سرها وی سر تو در جانها تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها تا خار غم عشقت آویخته در دامن کوته نظری...
-
شب و سکوت و مناجات
1395,10,09 21:02
تقدیم به سرمستان باده الستی که عاشقانه در حریم دوست دست افشاندند و باتمسخر بر آرایه های فریب خنده زدند: شب و سکوت و مناجات و ناله های خموش نوای شوق ز کروبیان، پیام سروش طلب کنی اگر ای دوست عمر جاویدان بیا به میکدهء ما هرآنچه خواهی نوش برغم موعظه شیخ ، جام می بی شک فزایدت به یقین دانش و فراست وهوش بیا بیا و مرو زانکه...
-
رقص در مهتاب
1395,09,28 23:57
زیر تاریکی شب، دیدن مهتاب قشنگ است و چه باک، چه خیالی من اگر بال ندارم، حس پرواز که هست، حس پرواز قشنگ است. قلمم، دفتر شعرم، همه را باد ربود، و از آنها خبری دیگر نیست.. بنگر رقص ژولیده نیزار چه زیباست خدا ! در و دیوار اگر همدم تنهایی توست، و دلت غم دارد، نمنمک اشک بریز .. اشک شهزاده نیزار قشنگ است. با همه مهر بورز ،...
-
بوی باران - از استاد غزل آرامش
1395,08,23 07:57
غزل آرامش باز باران می چکد بر برگهای دفترم قطره هایش واژه های خسته را جان میدهند من به باران زنده میسازم گل احساس را از همین رو شعرهایم بوی باران میدهند اهل پاییزم ولی سرسبزی ام بی انتهاست هر بهار از نو شکوفا می شود اندیشه ام الفتی دیرینه دارم با هجوم گردباد یخ نمی بندد زمستان شاخ و برگ و ریشه ام در دلم...
-
شعر فخیم
1395,06,16 08:42
پشتِ رُل ساعت حدوداً پنج، شاید پنج و نیم داشتم یک عصر برمیگشتم از عبدالعظیم از همان بن بستِ باران خورده پیچیدم به چپ از کنارت رد شدم آرام، گفتی: (مستقیم! ) زل زدی در آینه اما مرا نشناختی این منم که روزگارم کرده با پیری گریم رادیو را باز کردم تا سکوتم نشکند رادیو روشن شد و شد بیشتر وضعم وخیم بخت بد برنامه موضوعش تغزل...
-
[ بدون عنوان ]
1395,06,01 21:58
الا رهرو کوی صدق و صفا سپارنده راه عشق و رضا گر از راه ابریشم افتد گذار تو را یک زمان اندر این رهگذار سواد ابر شهر بینی اگر فرود آی از مرکب راهوار بنه بر نشابور یک لحظه گام رسان از من ایدون به یاران سلام منه پای زنهار بر آن ز ناز به خاکش همی بر زجان صد نماز بران گوهر پاک مژگان بر آن به شوق بهشت و غم دلبران بهشت است...
-
اندرزنده کردن فردوسی فارسی را
1395,02,29 10:55
این که می گویند فردوسی فارسی را نجات داده و از نو زنده اش کرده است برای من نامفهوم است. شما بنگرید نمونه ای از شعر رودکی را که در همان قرن سروده و تحت تأثیر فردوسی هم نبوده است: مرا بسود و فرو ریخت هرچه دندان بود نبود دندان، لا بل چراغ تابان بود سپید سیم رده بود و در و مرجان بود ستاره سحری بود و قطره باران بود دلم...
-
بهار سوخته
1395,02,22 21:44
هو الحی از این زمان و زمین ای دریغ و ای آوخ از امتی که بسر می برند در برزخ بهشت روی زمین خطّه قهستان است اگرچه گوئیش افکنده اند در دوزخ ز کال شور گذر چون کنی پس از تربت بهار را تو نبینی دگر به صد فرسخ به زاهدان که روی بگذری چو از قاین نبینی هیچ دگر دامِ لایق مسلخ شمال و غرب ببارد ز آسمان چون سیل ولی زنند در این جا، ز...
-
امّن یجیب نگاه
1395,02,14 07:55
بی غصه ها اصلا نمیفهمند غمگین را مثل توانگرها که اندوه مساکین را برق نگاهی پشت عینک هم میاندازد از رونق اجناس گران پشت ویترین را هر کس که بیگانه ست با عشقت نمیفهمد مفهوم گیرای نگاهی گرم و سنگین را برده است تا عرش خدا امشب به مهمانی امَّن یجیب چشم تو فریادِ آمین را در یک نگاهت آمده معنای دینداری در برگرفته چشم تو کل...
-
نوزده ضرب در پنج
1394,12,18 11:30
یک عمر وعده دادی و میگفتی خواهم سرود شعر شلمرودی اکنون رسیده است زمانش، کو شعری که وعده دادی و نسرودی؟ آمد دوباره نوزده ات از راه پر شد پیالة تو از آن بالا خوردی چنان که مست شدی از آن شد پنجة تو سیزده پر حالا میگفت با تو دوش نگارینت آجی بگیر و زل زده بودی باز میگشت گرد خانه و می افشاند بذر شقایق از سر شوق و ناز بیدار...
-
دلواپسی
1394,12,13 05:39
دلواپسم برای دلم میروم کمی خود را میان خاطره ها جستجو کنم شاید دوباره عطر ترا در هوای شهر بین هزار عطر پر از وهم بو کنم دور از نگاه مردم بی عشق گوشه ای بنشینم و دوباره ترا آرزو کنم باید دوباره دست دلم را برای تو در ابتدای محکمه ی عشق رو کنم وقتی تو بی خیال منی من ب حکم جبر باید ک با هوای پر از درد خو کنم.. ... من می...
-
در باغ دوست
1394,11,21 19:17
"احراز صداقت" شعرم پر از گلایه و اندوه و ماتم است در لابلای دفتر من ناله و غم است در باغ دوست قطره ی اشکی اگر چکید خون شقایق است که همرنگ شبنم است ای شیخ! وعده ی خوش جنّت بدون یار؟! هر جا که دوست نیست هم آنجا جهنم است در این کویر، بارش باران ستودنی است عمر جوانه بسته به باران نم نم است با رویش جوانه و گل ها...
-
زخم و پانسمان
1394,09,19 21:38
بخیه ای که راحت تو چنین قلب مرا دزدیدی نکشم پای من از عشق تو با تهدیدی در نخست این دل مجروح مرا بخیه زدی بخیه را باز کشیدی چو فقیرم دیدی دل صدراصفتم ناز نگاهت میخواست التفاتی ننمودی و به آن خندیدی تو طبیبم مگر آیا به خمینی شهری"١" که به این سنگدلی عهد مرا ببریدی پیش ازین بود خیالم که پرستار منی دیدم ایوای تو...
-
رشحه فرهنگ
1394,09,08 10:26
گلخن و گلخانـه «هرگز نخورد آب زمینی که بلند است» پندی است گرانمایه تورا گر سر پند است ما خِنگ خود از ورطه پستی بجهاندیم ما راست قدان را تک وتازی چو سمند است ما چشم نداریم بر این رشحه فرهنگ کامروز روان است و چه بسیار که بند است ما دیده بر آن ابر کرم دوخته داریم کز افشره جان دهد آبی...
-
حسرت باریدن
1394,08,11 01:47
ابرآمد و باران زد رویای زمین تر شد دوران عطشناکی یک مرتبه آخر شد بی تابی اسماعیل با زمزمه ی زمزم بند آمد و ابراهیم دلواپس هاجر شد نرگس وسط باران یک جرعه غزل نوشید شعری که نگفتم راتا آخرش از بر شد ابر آمد و باران زد درخاطره ی خیسم تا آخر این قصه بی وفقه معطر شد چتر و من و این کوچه هی!! پس تو کجا هستی؟ بی تو دل آیینه...
-
پریسکه های گداخته و سوزان
1394,07,21 21:24
می خواهید تند بخوانید، می خواهید آرام و با تأمل، من کند می نویسم. *** بارجومه، ابزار کارامدی است، چون سیگار و جام و برجام، که برای شاعران ما. *** خورشید که پشت سر باشد، سایه ها، جلو هستند. *** ما در پایین محله ها، آمریکا را هرگز، هرگز، با کلاه نخوانده ایم، *** به آمریکا بگوئید: سانتریفیوژهای ما را چند می خری؟ با سلاح...
-
قبلهء صیاد
1394,07,12 16:16
هربار بی بهانه تورا یاد میکنم یاد دلی که پای توافتاد میکنم با عشق در کویر پر از داغ سینه ات راهی به سوی قلب تو ایجاد میکنم در حیرتم چگونه تورا با سکوت خویش در گوش خلق شب زده فریاد میکنم بی فایده است تکیه به عهدی که بسته ایم این بار تکیه بر بدن باد میکنم من نذر کرده ام که اگر آمدی شبی روح از حصار سخت تن آزاد میکنم حتا...
-
نوید روشنی
1394,06,28 16:26
تو از تلاطم احساس من خبر داری و روی خوب و بد حال من اثر داری نگاه کن به چه اندازه سرخوشم وقتی که حس کنم به دلم ذره ای نظر داری غمت عجین شده با تار و پود احساسم بگو تعلق خاطر به من اگر داری بگو که ماندنت اینجا همیشگی شده است نگو که در دل من حکم رهگذر داری بگو حواست اگر بی دریغ با غیر است هوای کار مرا نیز مختصر داری من...
-
صبوری
1394,04,31 20:18
رفتی ومرا بعد تو پروای سخن نیست بی روی توانگار که روحی به بدن نیست یا من پراز عریانی این قصه ی گنگم یا برتن این مرده ی پوسیده کفن نیست یااین که کفن دارد و ازدرد نداری برقامت اوپوششی از برد یمن نیست دلبسته ی چشمان توام با لب خاموش در مرد عمل دغدغه ی حرف زدن نیست مردان صبورند زنانی که خموشند آن زن که صبوری نکند پای تو،...
-
در مصاحبه نکیر و منکر
1394,04,01 09:59
خورشید که پشت سر باشد، سایه ها، جلو هستند. *** ما پایین محله ها، آمریکا را با کلاه نمی خوانیم، *** چرخ ها حرکت نمی کنند، آن ها فقط می چرخند، *** از مدت ها، دیوار مقابل سوراخ بود؛ شیشه را عوض کردند، سوراخ گرفته شد. *** خط، نقطه را به دلخواه دور زد، دایره بر او سلام کرد. *** سنگ آسیاب، همسو با نقطهء محوری، می چرخید. ***...
-
عشق آغشته به رنگ
1394,03,21 22:36
دختر برگ رُزم ... چه شکوفا شده است! و چه سبز است امروز، و چه شفاف و بلورین که تو گویی عکسش از پشت نگاهم پیداست؛ ماهی قرمز دریای جنوب، در سرابی موّاج، به زیارت آمده است. راه شیری چه شلوغ است امروز .. راهیان دوشادوش ! حیف .. که کمی پست و بلندی دارد. عشق آغشته به رنگ، که از آن .. ؛ مرشد قونیه صحبت می کرد: «عشق هایی کز پی...
-
بی تو ای محبوب من
1394,03,04 21:37
بی تو ای محبوب من دل بی قراری می کند دُرّ غلطان ِِ زلال از دیده جاری می کند می برم در کوچه های شهر شب ها را به صبج تا برآید ماه من دل حجله داری می کند تا نسیمی می وزد بر خویش می لرزد چنان جوجه گنجشکی دلم افغان و زاری می کند گرچه همچون زعفران گردیده رنگم زرد لیک خون دل از دیدگان آن را اناری می کند می پرم بر آسمان هی بی...