شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

پائیزخسته

دلخسته از تهاجم‌ چشم‌ انتظاری ام

تا کی در انتظار مرا می گذاری ام


 پیش از تو شهره  بودم  اگر اندکی به صبر 

از من‌گرفته دوری تو، بردباری ام


در من‌ حلول کرده تب بی قرار عشق

 من زنده از حلول همین بی قراری ام


من‌‌نیستم به غیر خیالی ‌که‌ سالهاست

از سایه ام بدون خیالت فراری ام


پاییز خسته‌ام که به جرم‌ نبود تو 

حبس  ابد کشیده ام از بی بهاری ام


مرداب راکدی که به تقلید رودها

در خواب خود به رسم تن رود جاری ام


با آرزوی وصل تو شب خفته ام ولی 

خوابی شبیه ساعت شب زنده داری ام


پر کرده  نامه عملم‌ را  خیال عشق

همسنگ‌ مهربانی تو، شرم ساری ام


بد کرده ام  به خویش و به این دل خوشم که تو

با این‌همه هنوز کمی دوست داری ام


بگذار هر چه بد شده ام پبش چشم‌تو 

پای گناه کوچک‌ بی اختیاری ام


افتاده ام به دام‌ خودم وقت آن‌ شده 

عاشق تر از نسیم بیایی به یاری ام


#زهرا_وهاب_ساقی ۱۳۹۸/۰۲/۰۱

سلام عزیزان دل عیدتون مبارک به امید طلوع روزهای خوب روزهایی زیر سایه ی چتر عدالت مردی از تبار علی...