شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

حسن و جمال

جسم می نازد به آن حسن و جمال

جان از او پنهان نموده فر و بال

گویدش ای بی نوا تو چیستی؟

چند روز از شوڪت من زیستی

از تو بنگر تا ڪه خود بیرون شدم

شوڪتت هم رفت در ڪتم عدم

حال می باید تو را مدفون ڪنند

تا ڪه خلق از بوی گندت وارهند

(نقل با تصرف از مولوی).


اصل شعر مولوی


جان و تن

تن همی نازد به خوبی و جمال

روح پنهان کرده فر و پر و بال


گویدش ای مزبله تو کیستی

یک دو روز از پرتو من زیستی


غنج و نازت می نگنجد در جهان

باش تا که من شوم از تو نهان


گرم دارانت ترا گوری کنند

طعمه ماران و مورانت کنند


بینی از گند تو گیرد آن کسی

کو به پیش تو همی مردی بسی...



دفتر اول از مثنوی، مرتد شدن کاتب وحی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد