شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

یل وادی طور

برود گر سر و از تن برود نیرویم

همچنان بذر چمن بار دگر میرویم 

عاشقم جز خم ابروی تو را نشناسم

چون تو آن شاهد بزمی که ورا میجویم

 سالها هادی من بودی و در ورطهءهول

دستگیرم ، هم از آن رو همه جا میگویم

 من شبان زادهء کورم نه یل وادی طور

دار معذورم اگر راه خطا میپویم

لیک مولا به ولای تو که از این گلزار 

جز گل روی تو حاشا که گلی میبویم

 گرچه عمری بسر آوردم و پژمردم، باز

به نسیمی که ز سوی تو وزد میرویم

بر مزار تو پژوهنده شنیدم میگفت:

بر لب نهر شما رخت ریا میشویم


۱۳۹۷،۹،۲۱- مشهد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد