شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

نشان حبیب

زین گونه‌ام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست


جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست


گم گشته‌ی دیار محبت کجا رود؟
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست


عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست و لیکن طبیب نیست


در کار عشق او که جهانیش مدعی است
این شکر چون کنیم که ما را رقیب نیست


جانا نصاب حسن تو حد کمال یافت
وین بخت بین که از تو هنوزم نصیب نیست


گلبانگ "سایه" گوش کن ای سرو خوش خرام
کاین سوز دل به نـاله‌ی هر عندلیب نیست
                هوشنگ ابتهاج

در مصاحبه نکیر و منکر

خورشید که پشت سر باشد،

سایه ها،

جلو هستند.

***

ما پایین محله ها،

آمریکا را با کلاه نمی خوانیم،

***

چرخ ها حرکت نمی کنند،

آن ها فقط می چرخند،

***

از مدت ها،

دیوار مقابل سوراخ بود؛

شیشه را عوض کردند،

سوراخ گرفته شد.

***

خط، نقطه را به دلخواه دور زد،

دایره بر او سلام کرد.

***

سنگ آسیاب،

همسو با  نقطهء محوری،

می چرخید. 

***

چرخ اتومبیل نمی چرخید،

با گریس آن را چرخاندند.

***

مسألهء شیر و قفس،

در توانی از قفس و قناری حل می شود.

***

در مصاحبه نکیر و منکر، 

آن ها را مات کرد؛ 

زیر ورقهء او نوشتند: ؟

زیرا چیزی گفته بود مثل این چیز ها. 

1394/4/1- مشهد.