شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

سکوت محض

شعر ساقی:

سکوت محضم‌ و باید پر ِ صدا باشم

به خاطر تو شدن‌از خودم جدا باشم


نمی شود به عیان عاشقی کنم اما

خراب عشق تو بگذار در خفا باشم


به قدر کاه نیرزم به چشم‌زنده دلان

بدون عشقت اگر کوهی از طلا باشم


مس وجودم  اگر غرق بی سرانجامی ست

بگو چگونه به دنبال کیمیا باشم


سوار قایق عشقیُّ و ساحلت امن است

روا ندار که من غرق در خطا باشم


همیشه حسرت من درد عشق بود اکنون

مباد ناله کنان در پی دوا باشم


به چشم ساقی اگر پاک نیستم‌بگذار 

که در حوالی میخانه اش گدا باشم


منی که در تب یک بیت سوختم  حالا

 برای وصف تو باید غزل سرا باشم


برای دل به تو بستن اجازه لازم نیست

خوشا که  بسته به دام تو بی هوا باشم


به تنگنای قفس با تو عشق می ورزم

 در این کرانه خودم خواستم رها باشم


صفای قلب تو رشک‌تمام آینه هاست

اجازه هست  که در  سایه ی شما باشم؟؟؟


کلاف حوصله ام درهم است وقتی که

بدون نور  تو باید گره گشا باشم


سلامت همه چون بسته بر سلامت توست

به درد عشق تو ای کاش مبتلا باشم.....

#زهرا_وهاب_ساقی


۲۳ مرداد ۹۶

@saghi52 لینک تلگرام

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد