-
مرغ مهاجر
1403,10,30 00:03
دل را به زبان شکوه خالی نکنیم در محضر عشق، بد سگالی نکنیم ما مرغ مهاجریم در راه وصال هرگز گله از شکسته بالی نکنیم #زهرا_وهاب_ساقی یادداشتی از م.ح. پژوهنده: نمیدانم تلمیحه یا تعریض یا استقبال اینرباعی سرکار بانو وهاب رباعی دشتی منسوب به باباطاهر را که شجریان هم به همان گویش لری همدانی خوانده برایم تداعی نمود: مو که...
-
طمعکاروصال
1403,10,27 19:24
بده ای کردگار ذوالجلالم برای دیدن رویش مجالم مرا عشق بتی کرده پریشان که از هجران او در آه و نالم نه تب دارم نه دردی نی ملالی همیدانم بسی آشفته حالم غمِ دوری شکسته استخوانم نمیدانم بخندم یا بنالم ؟ بخندم؟ ریخت چون جام غرورم بنالم؟ شد تبه چون ماه و سالم به راه او نشُسته دست از جان چسان بنگر طمع کار وصالم؟! ۱۴۰۳-۱۰-۱۱...
-
آئینه دق
1403,10,11 20:28
آئینهدق چرا حال منِ مجنونِ عاشق را نمیفهمی؟ سکوتِتلخِپشتِاشکوهقهقرا نمیفهمی؟ چرا در چشمهایم،در سکوتم،در غزلهایم غرور و اشکِ لبریز از حقایق را نمیفهمی؟ چرا حالوهوایِایندلِجا ماندهدر حسرت کههمرنگ استبا قلبِشقایق را نمیفهمی؟ منِ منهای عشقت،آاه یعنی درد یعنی غم چرا معنای استدلال و منطق را نمیفهمی؟ تو که...
-
طمع کار وصال
1403,10,11 20:25
بده ای کردگار ذو الجلالم برای دیدن رویش مجالم مرا عشق بتی کرده پریشان که از هجران او در آه و نالم نه تب دارم نه دردی نی ملالی همیدانم بسی آشفته حالم فشار آورده بر من درد دوری نمی دانم بخندم یا بنالم ؟ بخندم چون شدم لایق به ایوان بنالم چون تبه شد ماه و سالم نشُسته دست از جان در ره او هنوز اما طمع کار وصالم !...
-
شمع و طوفان
1403,08,29 00:08
پا در رکاب حضرت سبحان نهاده ایم دل در هوای صحبت جانان نهاده ایم یا کشتن است کیفر ما یا که سوختن زیرا که شمع در ره طوفان نهاده ایم ما بندگان حضرت عشقیم، زان جهت رو سوی بار شاه خراسان نهاده ایم در شاهراه روشن دولت سرای عشق تا بارگاه نور سر و جان نهاده ایم تا برکنیم اساس دروغ و فریب را ما استوار پای به میدان نهاده ایم در...
-
رقیب
1403,08,08 22:59
تو که خوب و دلفریبی تو که ناز و باصفایی چکنم که نیست مهرت چکنم که بی وفایی در دیدگان شوخم ز چه رو همیشه باز است هم از آن جهت که شاید به سراغ من بیایی تو خدایگان عشق و تو الاههء محبت من اسیر یک نگاهی که به من اگر نمایی هم ازان بر آستانت همه شب نهاده ام رخ "که رقیب در نیاید به بهانهء گدایی" سر سیر گل ندارم هوس...
-
پای دیوار انتظار
1403,06,31 17:30
پا به ره نه، سر به ره نه، کی توان پیمود راه؟ راه هم دور و دراز و پر خم و پیچ و تباه! رهروان رفتند چون برق و به جا ماندیم ما تا که گیرد دست ما را و کشاند سوی راه؟ چشم بر راه همچنان ما سالها بنشسته ایم تا سر آید شام تیره، بر دمد روشن پگاه خود نگفتیم آخر از خفتن نگردد راه، طی گرچه تاریک است شب کافی است اما نور ماه نیست...
-
معراج مسیحا
1403,05,17 11:46
ما مست شمیم گل هفتاد و دو بوئیم ما طالب وصلیم که آلاله ی اوئیم بر سردر خمخانه ی معشوق نوشتند ما مست لب ساقی و یاران سبوئیم ما چله نشینان خم پیر خرابات دیوانه صفت گرد رخش زمزمه گوئیم از خیل غم و غصه ی ایام ننالیم شاداب ز شهد لب آن سلسله موئیم سیراب ز سرچشمه انوار زلالیم ما در عطش یک نم از آن تشنه گلوئیم خاک قدمش سرمه ی...
-
برای او..
1403,02,29 13:25
این دل تنگم ... عقده ها داره میل یک بوسه ...زان لبا داره... آسمون ابری، میشه یکباره... از دو چشمم غم، گویی میباره... در فراق اون .. که ز من دوره ... زان که من این جا ... او نشابوره... با غم دوریش ... این همه شادم... با منه چون او... از غم آزادم... ۱۴۰۳/۲/۲۹. مشهد- م. ح. پژوهنده
-
دلتنگی
1403,02,28 19:37
وقتی دلم برای شما تنگ می شود دنیا و زندگیش چه بی رنگ می شود هر صبح جمعه از شب آن بین دوستان رفتن به مشهد تو هماهنگ می شود یک رقعه از ردای شما گر شود نصیب بنگر چطور بر سر آن جنگ می شود! من در تعجبم که دل دوستان ولی ، گاهی چطور سخت تر از سنگ می شود؟ برخورد اگر کنند به سختی و مشکلی پای اراده شان همگی لنگ می شود قربان...
-
نیم جان
1403,02,07 06:48
یاری که عزیز جان من بود، نامش به سر زبان من بود، از یاد مرا تمام برده، با اینکه چو نیم جان من بود. 1403/2/7 م.ح.پژوهنده
-
مرغ دریا
1403,02,03 19:14
آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت درِ این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد تنهای بر در این خانهی تنها زد و رفت دل تنگش سر گل چیدن ازین باغ نداشت قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت مرغ دریا خبر از یک شب طوفانی داشت گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت چه هوایی به سرش بود که با دست...
-
شب بیداری
1402,12,23 04:20
از فرط کسالت شده بود همچون مست بیدار ولی تو گویی او خوابیده است داد همسر او پیاله ای قهوه و گفت مینوش که این داروی هشیاری هست خواهی که در آزمونت ارشد گردی در جمع حریفان تو سرامد گردی برخیز و یکی پیالهء قهوه بنوش تا صاحب فکر و هوش بیحد گردی اوقات بهار و موقع کنکور است از چشم شما خواب مسلم دور است خواهی نشوی رفوزه، باشی...
-
از باده ناب تا قهوه قجر
1402,12,17 05:50
مرا کرد مهمان رفیقی عزیز و آورد آن گاه نوشی تمیز خیالم که نوش رز کهنه است که چون قهوه گردیده، گفتم بریز بخندید و جامی به من داد از آن که گردم از آن سرخوش و پر توان بگیرم مراد خود از دیو مست چونان میر قصه امیر ارسلان چو نوشیدم آن مایه را از شعف شدم سست و بدحال و خوردم اسف که رازش چه بود ای خدای کریم که گردیدم از گردی...
-
شهرارواح
1402,12,16 15:18
یارا چه سازم بی تو با چشمی که بر راه است دامن مگیر اینگونه از دستی که کوتاه است بر من بتاب ای ماه! امشب برکه ی چشمم: دنبالِ رازِ گفتگوی برکه با ماه است گفتی نداری از دلِ تنگم خبر؛ هر چند: حافظ هم از رنجی که در دل دارم آگاه است دل بردی از من با فریبِ زندگی اما: من با دو چشمِ خویش دیدم؛ عشق جانکاه است زهرِ عسل در کامِ...
-
فاخته...
1402,11,17 00:24
روزی که دل از عشق تو پرداخته بودم کار خود و کار دل خود ساخته بودم دیوانگی ام تابع زنجیر جنون بود کز خانه به میخانه برون تاخته بودم با مهر دلم بردی و بی مهر شکستی افسوس که اخلاق تو نشناخته بودم آن سر که به دامان توام بود زمانی ای کاش که در پای تو انداخته بودم هر بردکه بود از تو و چشم سیهت بود چون من ز ازل قافیه را...
-
تبلور ایمان و پایداری
1402,11,07 16:22
«سه روز» بود، که در مکّه بیقراری بود نگاهِ کعبه، پُر از چشمانتظاری بود «سه روز» صبح شد و سایبان «حِجر و حَجَر» سحابِ رحمت و ابرِ امیدواری بود به احترامِ شکوفاییِ گلِ توحید «سه روز» کارِ حرم، عشق و رازداری بود زِ هجرِ روی علی، کارِ «حِجرِ اسماعیل» در این سه.روز و سه.شب، نُدبه بود و زاری بود پس از «سه روز» از آن روی...
-
مادرجان، الگوی یک مادر مسلمان ایرانی
1402,10,11 21:01
به بهانه استقبال از روز گرامی مادر *مادرجان* (۱) به معنای واقع کلمه یک الگو برای زن مسلمان ایرانی است. چه میگویم وی الگوی یک انسان، ورای یک زن، ورای یک مرد برای ساختن یک زندگی عمل کرد. بعنوان یک همسر باوفا و فداکار بهنگام خشکیدن قنات و بر باد رفتن شکوه و عزت اجتماعی خانواده دامن همت به کمر زد ابتدا از راه نانوایی، و...
-
محبس دنیا
1402,09,18 01:13
شعله ی چشمت اگر روشن کند فانوس را می رباید از شب ما وحشت کابوس را ای بصیر بالعباد ای عشق از رو برده است دیده بان چشمهایت، گشت نامحسوس را من همان حیران مدهوشم که از فرط جنون می درد بر خویش جهلش پرده ی ناموس را روح عصیانی که از روز ازل با پای لنگ روی دوشش برده عمری صخره ی افسوس را می چکد از بالش خیسم سراب اما شبی خواب...
-
حسن استماع(۱)
1402,08,07 01:48
ملاح و مرد ملا(۱) آن یکی ملا به کشتی شد سوار تا کند هجرت مگر از آن دیار رفت روی عرشه تا زان جایگاه بنگرد پهنای دریای سیاه از قضا ناگاه پایش خورد لیز واژگوندر آب ها گردید تیز در میان موج های بی قرار غوطه میخورد همچنان بی اختیار داد وقالش را چو ملاحی شنید زد به دریا و به فریادش رسید سوی ملا کرد دستش را دراز گفت دستت را...
-
میخک
1402,08,05 00:18
آنکس که شد دلبند تو ، کی میرهد از بند تو آشفته گردد حال دل ، با فتنه ی لبخند تو برگرد تو پروانه سان ، گردم اگر سوزد پرم منعم نکن از عشق خود ، سودی ندارد پند تو لب را چه گویم مختصر ، کندویی ازشهد و شکر با بوسه ای کام و دهن ، شیرین شود از قند تو گفتم خریدارش تویی ، گرمای بازارش تویی حقّا روا باشد دهد ، جان برسر سوگند تو...
-
پرنده مسی
1402,07,27 01:04
و قلب من چمدانیست رنگو رو رفته که سالهاست پی تو به جستوجو رفته تو را ندیده و مثل علامت پرسش همیشه آخر سر در خودش فرو رفته و قلب من شاید یک پرندهی مسی است تو آفریدهایاش با دو بال تو رفته چه فرق میکند اصلاً پرنده یا چمدان؟ چه فرق میکند اینها کدام سو رفته؟ برای من «نرسیدن» همیشه خوبتر است به محض آمدنم...
-
نغمه عاشقانه
1402,07,19 15:37
دختر فکر بکر من، غنچه لب چو وا کند از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند طوطی طبع شوخ من گر که شکر شکن شود کام زمانه را پر از شکر جانفزا کند بلبل نطق من ز یک نغمه عاشقانه ای گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا کند خامه مشکسای من گر بنگارد این رقم صفحه روزگار را مملکت ختا کند مطرب اگر بدین نمط ساز طرب کند گهی دائره وجود را جنّت...
-
مبدا عاشقی
1402,07,16 22:18
و چه خوش می آید، فصل من! مبدأ عاشقی ام! می شمارم از شوق لحظه و ثانیه ها را هردم! خانه ام، شعرم، نفسم، همه ی جان و تنم مملو از پاییز است عشق در بوته ی جانم پیداست نور از عمق نگاهم جاریست آسمان می خندد شاپرک خوشحال است مرغ عشقم اینک در پی همنفسی می گردد! میروم بالاتر تا سر قله ی عشق تا بلندای جنون می نوازم دف را می...
-
کاسه بشکسته
1402,06,21 19:25
بداهه گویی رفتی و رفت از دلم تاب و خور و خواب و نوش از سر من نیز رفت حوصله و فکر و هوش زخم زدی بر دلم با نوک مژگان خویش باده ای از شوکران، دادی و گفتی بنوش از تو ستمکاره تر کیست به روی زمین کز در عشق آمدی ای صنم خرقه پوش با من بیدل مکن سر به سر ای بی وفا کاسهء بشکسته را از چه زنی بند و جوش سوی شما بنگرید آمدم ای...
-
یادمان جاری اربعین
1402,06,12 23:04
*یادمان جاری اربعین* اربعین سنت خوبی است ز پارینهء دور سنتی زنده میان همه تا نفخهء صور تسلیت یابد از آن خاطر ناشاد و غمین پردهء شب بدرد عاقبت از پنجهء نور الگوی زندهء آن جلوه گه نور حسین پرتو افکن شده تا قدس شریف و لبنان سند و کشمیر و بدخشان و خزر تا خوارزم هند و چین، مالزی و روس و پروس و ایران اربعین تو حسین جان همه...
-
[ بدون عنوان ]
1402,05,12 23:10
دوست دارم او بماند من فدای او شوم اندرین دریای محنت ناخدای او شوم گر دهد فرمان نثارش جان خود را میکنم فخر بر عالم کنم گر خاک پای او شوم. م. ح. پژوهنده- ۱۴۰۲/٥/١٢ "ای کاش خزان عبور می کرد از دشت یا چرخ دمی به کام مردم می گشت لبریز شد از بلا بزرگی هامان ای کاش دوباره کودکی برمی گشت" زهرا وهاب (ساقی) ۱۴۰۱/۱۲/۲۰
-
شعر بی سامان
1402,05,02 18:59
تمام شهر را گشتم به دنبال نشان از خود خودم پیدا نشد؛ تنها، شکستم استخوان از خود خودم ماه شبم بودم؛ به این باور که خود باید به زیر تیغ خورشیدم بسازم سایبان از خود نشد در قلب تو جایی برای خواب من پیدا من آن گنجشک زارم که ندارد آشیان از خود نقاب خنده بر صورت کشیدم تا نفهمی که بریدم بارها بی تو؛ به میل خود امان ازخود پی...
-
بغض خونین
1402,04,29 17:28
بغضی پر از اشک خونین، در دشت جولان گرفته با عشق، این رنجِ شیرین، شوری دو چندان گرفته دیروزمان غرقِ حسرت، فردا پر از وحشتی گنگ نیرنگِ پنهانِ تردید، از خلق ایمان گرفته از باغبان بسکه در باغ، گل بی محابا رَکَب خورد: ترسان بخود رنگِ زرد، خارِ مغیلان گرفته افتاد ساز رهایی تا از لبانِ ترانه؛ دیدیم رقصِ اناالحق در سینه ها...
-
[ بدون عنوان ]
1402,04,23 14:05
دور از تو در خیال خود از عشق دم زدم در کوچه باغ خاطره تنها قدم زدم تصویر بی قرار تو را پیش پای شعر بر پیکر تخیل پهناورم زدم بر ساقه ی درخت کهنسال باورم نقش تو را به ناخن رویا، قلم زدم من بی تو از جهنم سوزان زندگی هر شب سری به کوچه سرد عدم زدم یاد تو را برهنه فشردم به سینه ام رسم نجیب شرم و حیا را به هم زدم آوارم...