دل را به زبان شکوه خالی نکنیم
در محضر عشق، بد سگالی نکنیم
ما مرغ مهاجریم در راه وصال
هرگز گله از شکسته بالی نکنیم
#زهرا_وهاب_ساقی
یادداشتی از م.ح. پژوهنده:
نمیدانم تلمیحه یا تعریض یا استقبال اینرباعی سرکار بانو وهاب رباعی دشتی منسوب به باباطاهر را که شجریان هم به همان گویش لری همدانی خوانده برایم تداعی نمود:
مو که افسرده حالم چون ننالم؟
چون ننالم…
شکسته پرُّ و بالم… چون ننالم
چون ننالم؟
همه گویند فلانی ناله کم کن…
ته آیی در خیالم… چون ننالم
چون ننالم؟
توضیح:
رباعی در تطابق با آهنگ دشتی مستزاد گردیده لیکن در اصل در بحر "مفاعیلن مفاعیلن فعولن" (بحر هزج مسدّس محذوف) است.
یادم رفت کامنت برای چه بود.
بله، دختر فاضل هنرمندم در قالب رباعی زیبای خود به باباطاهر پاسخ تعریضی قشنگی میدهد که وقتی تو پرندهی مهاجر(مهاجراً الی الله)ی از شکستگی بال نباید بنالی و گله کنی؛ و شعر حافظ را به یاد میاورد:
در بیابان گر بهراه کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار بیابان غم مخور.
و یا آن دوبیتی دیگر باباطاهر را:
هر اون که عاشقه از جُو[ن] نترسه
یقین از بند و از زِندو[ن] نترسه
دل عاشق چنو[ن] گرگِ گرسنهس
که گرگ از هَیهَی چُوپُو[ن] نترسه
@M_P_poem
بده ای کردگار ذوالجلالم
برای دیدن رویش مجالم
مرا عشق بتی کرده پریشان
که از هجران او در آه و نالم
نه تب دارم نه دردی نی ملالی
همیدانم بسی آشفته حالم
غمِ دوری شکسته استخوانم
نمیدانم بخندم یا بنالم ؟
بخندم؟ ریخت چون جام غرورم
بنالم؟ شد تبه چون ماه و سالم
به راه او نشُسته دست از جان
چسان بنگر طمع کار وصالم؟!
۱۴۰۳-۱۰-۱۱ م. ح. پژوهنده
@M_P_poem
آئینهدق
چرا حال منِ مجنونِ عاشق را نمیفهمی؟
سکوتِتلخِپشتِاشکوهقهقرا نمیفهمی؟
چرا در چشمهایم،در سکوتم،در غزلهایم
غرور و اشکِ لبریز از حقایق را نمیفهمی؟
چرا حالوهوایِایندلِجا ماندهدر حسرت
کههمرنگ استبا قلبِشقایق را نمیفهمی؟
منِ منهای عشقت،آاه یعنی درد یعنی غم
چرا معنای استدلال و منطق را نمیفهمی؟
تو که عمری برایم کشتیِ بیبادبان بودی
چه شدحالا غمِاین کهنه قایق را نمیفهمی؟
نوشتمقدرِیکعمر استبر منلحظههابیتو
ولی افسوس بغض این دقایق را نمیفهمی
دلم لج کرده با من، نا منظم میزند شبها
چگونه حال این آیینهی دق را نمیفهمی؟
#امیرعلیباقری۱۴۰۳_۱۰_۱۲