این دل تنگم ... عقده ها داره
میل یک بوسه ...زان لبا داره...
آسمون ابری، میشه یکباره...
از دو چشمم غم، گویی میباره...
در فراق اون .. که ز من دوره ...
زان که من این جا ... او نشابوره...
با غم دوریش ... این همه شادم...
با منه چون او... از غم آزادم...
۱۴۰۳/۲/۲۹. مشهد- م. ح. پژوهنده
وقتی دلم برای شما تنگ می شود
دنیا و زندگیش چه بی رنگ می شود
هر صبح جمعه از شب آن بین دوستان
رفتن به مشهد تو هماهنگ می شود
یک رقعه از ردای شما گر شود نصیب
بنگر چطور بر سر آن جنگ می شود!
من در تعجبم که دل دوستان ولی ،
گاهی چطور سخت تر از سنگ می شود؟
برخورد اگر کنند به سختی و مشکلی
پای اراده شان همگی لنگ می شود
قربان مهربانی و لطف تو ای رضا
خیلی دلم برای شما تنگ می شود!
ای که گفتی نیست رنگی برتر از رنگ سیاه
رنگ مویم را ببین اکنون که شد عمرم تباه
در سر و رویم نگر آن موی مشکینم چه شد
سر زده گویا پس ازاین شام تاریکم پگاه!
۱۴۰۳/۲/۲۷: م.ح.پژوهنده.
یاری که عزیز جان من بود،
نامش به سر زبان من بود،
از یاد مرا تمام برده،
با اینکه چو نیم جان من بود.
1403/2/7 م.ح.پژوهنده
آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
درِ این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنهای بر در این خانهی تنها زد و رفت
دل تنگش سر گل چیدن ازین باغ نداشت
قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت
مرغ دریا خبر از یک شب طوفانی داشت
گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت
چه هوایی به سرش بود که با دست تهی
پشت پا بر هوس دولت دنیا زد و رفت
بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون دید
قلم نسخ برین خط چلیپا زد و رفت
دل خورشیدیاش از ظلمت ما گشت ملول
چون شفق بال به بام شب یلدا زد و رفت
همنوای دل من بود به هنگام قفس
نالهای در غم مرغان هم آوا زد و رفت.
#هوشنگ_ابتهاج