خود را به خدا بسپار، آن دم که دلت تنگ است
وقتی که صداقت ها، در پردهء صد رنگ است
او کعبهء عشاق است، او دور ز نیرنگ است
فریادرسی جز او خود کیست که بیرنگ است
خود را به خدا بسپار (٢)
خود را به خدا بسپار ، آن لحظه که تنهایی
آن لحظه که در سینه داری دل سودایی
از او بطلب ای دوست هر چیز که میخواهی
او ناظر حال توست هر لحظه و هر جایی
خود را به خدا بسپار (٢)
خود را به خدا بسپار، آن لحظه که گریانی
آن لحظه که از غمها ، بی تابی و حیرانی
چون اوست نوازشگر وقتی که پریشانی
بنگر سوی او اما، با دیدهءبا رانی
خود را به خدا بسپار (٢)
بی مایه در این بازار دیریست که میگردی
افسرده و پژمرده با آن همه دلسردی
نقد از کف خود دادی یا راه تو گم کردی
الله فقط یار است در هر غم و هر دردی
خود را به خدا بسپار (۲)