پا در رکاب حضرت سبحان نهاده ایم
دل در هوای صحبت جانان نهاده ایم
یا کشتن است کیفر ما یا که سوختن
زیرا که شمع در ره طوفان نهاده ایم
ما بندگان حضرت عشقیم، زان جهت
رو سوی بار شاه خراسان نهاده ایم
در شاهراه روشن دولت سرای عشق
تا بارگاه نور سر و جان نهاده ایم
تا برکنیم اساس دروغ و فریب را
ما استوار پای به میدان نهاده ایم
در راه حق چه باک تن و جان شود فدا
چون سر به راه شاه شهیدان نهاده ایم
۱۳۹۸/۱۰/۱۸- م.ح.پژوهنده
تو که خوب و دلفریبی تو که ناز و باصفایی
چکنم که نیست مهرت چکنم که بی وفایی
در دیدگان شوخم ز چه رو همیشه باز است
هم از آن جهت که شاید به سراغ من بیایی
تو خدایگان عشق و تو الاههء محبت
من اسیر یک نگاهی که به من اگر نمایی
هم ازان بر آستانت همه شب نهاده ام رخ
"که رقیب در نیاید به بهانهء گدایی"
سر سیر گل ندارم هوس سفر ندارم
که شنیده ام ز گلها سخنانی از جدایی
۱۴۰۳/۸/۸ مشهد
توضیح:
غزل بالا. با الهام از غزل ۲۹۵ دیوان عراقی. مصرع دوم بیت چهارم از اوست.