شعر ساقی:
سکوت محضم و باید پر ِ صدا باشم
به خاطر تو شدناز خودم جدا باشم
نمی شود به عیان عاشقی کنم اما
خراب عشق تو بگذار در خفا باشم
به قدر کاه نیرزم به چشمزنده دلان
بدون عشقت اگر کوهی از طلا باشم
مس وجودم اگر غرق بی سرانجامی ست
بگو چگونه به دنبال کیمیا باشم
سوار قایق عشقیُّ و ساحلت امن است
روا ندار که من غرق در خطا باشم
همیشه حسرت من درد عشق بود اکنون
مباد ناله کنان در پی دوا باشم
به چشم ساقی اگر پاک نیستمبگذار
که در حوالی میخانه اش گدا باشم
منی که در تب یک بیت سوختم حالا
برای وصف تو باید غزل سرا باشم
برای دل به تو بستن اجازه لازم نیست
خوشا که بسته به دام تو بی هوا باشم
به تنگنای قفس با تو عشق می ورزم
در این کرانه خودم خواستم رها باشم
صفای قلب تو رشکتمام آینه هاست
اجازه هست که در سایه ی شما باشم؟؟؟
کلاف حوصله ام درهم است وقتی که
بدون نور تو باید گره گشا باشم
سلامت همه چون بسته بر سلامت توست
به درد عشق تو ای کاش مبتلا باشم.....
#زهرا_وهاب_ساقی
۲۳ مرداد ۹۶
@saghi52 لینک تلگرام
صبح شنبه
صبحای
شنبه برام اما چیز دیگره
یادمان زندگی تو روزای آخره
روزای خاکستری اون همه رنج و تلاش
من و یک دشت فراخ من و یک باغ و گلاش
گل زرد تو
سبزه ها واه که چقدر صفا داره
گل خوب
اما رزه که مژده واسه ما داره
تویِ باغ
زندگی اگه نباشن این گلا
براستی
دنیا زندونه پر از غم و درد و بلا
تو بهار
زندگی ولی افسوس آدما
گلایی که
می بینین خارن اما گلنما
صبح شنبه
که میشه روی گلا پیدا میشه
گلای رنگ
و وارنگ شکوفه هاشون وامیشه
میگن آهای
غریبه هه تو کجا اینجا کجا
تو که
پائینا بودی تو کجا این بالاها
نکنه یه
وقتی هم شانسی خوابنما شدی
درد سر
زهرماری حالا واسه ما شدی
ولش کن
اما ریفیق راهو خوب راست اومدی
خیلی
خاطرخواه بودیم بی کم و کاست اومدی
حرفاشون
صداهاشون طعنه ها سؤالاشون
همه برام
سیانوره که میچشم از کاراشون.
(به یاد نهم آذرماه هزار و سیصد و
پنجاه و سه-قاین)
بازنگری: 27/3/1396. مشهد.