شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

طمع‌کاروصال

بده ای کردگار ذوالجلالم
برای دیدن رویش مجالم

مرا عشق بتی کرده پریشان
که از هجران او در آه و نالم

نه تب دارم نه دردی نی ملالی
همی‌دانم بسی آشفته حالم

غمِ دوری شکسته استخوانم
نمی‌دانم بخندم یا بنالم ؟

بخندم؟ ریخت چون جام غرورم
بنالم؟ شد تبه چون ماه و سالم

به راه او نشُسته دست از جان
چسان بنگر طمع‌ کار وصالم؟!

۱۴۰۳-۱۰-۱۱ م. ح. پژوهنده
@M_P_poem

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد