پشت این پنجره ها،
دورها آوایی است
که مرا میخواند
و منش میبینم.
و صدا میزنم او را هر دم،
او که در جان من است،
و دلم باز چه از دوری او تنگ شده،
او که خود مظهری از تنهایی است.
ای خدا.....!
کی تو این فاصله ها را آخر ،
از میان بر خواهی داشت؟
من از آن میترسم لیک،
که زمانی باشد ،
که نباشیم دگر،
و بماند بر دل،
آرمان دیدار....
آه و صد وای امان از دوری
از جفای کرونا، عامل مهجوری
جوجه گنجشک دل من پر درد
میتپد در قفس سینه ی سرد،
میزند زخمه پیاپی بر چنگ،
میکند ساز دمی دینگادنگ
یا چنان خوردن شیشه بر سنگ
خوشتر از این نبود هیچ آهنگ.
یکی از عزیزان این غزل را از خانم پیرایه یغمایی برایم فرستاد:
« نوروز بمانید که ایّام شمایید!
آغاز شمایید و سرانجام شمایید...
غزل را که خواندم، با الهام از مضمون زیبای آن، بالبداهه این ابیات در صحیفه ذهنم جای گرفت:
به به، چه به جا سفته غزل، خانم یغما
هورا به چنان هوش و زهی بینش والا
ایام شمائید و شمائید مبارک
وآن مهر جهانتاب شمائیدبه هرجا
خورشید شمائید بورزید اگر عشق
بی عشق اگر هست کسی، زنده مبادا
نو روز شوید ای همه خورشید و همه مهر
وز مهر بتابید به گلزار و به صحرا
گر شوخ بمانید و نگردید نو هر روز
گردید چو آب عفن اندر دل جو ها
آن گاه نه مهرید و نه ایام و نه عشقید
از چشم خرد نیز چو ویروس کوروونا
نوروز ۹۹ مبارک، و تهنیت باد!