یادمان گل سرخ
داستانی است غمالود و غریب
که از آن میر حکایت می کرد:
او که تنها گل سرخ ما بود
آب می خواست ولی .. تر نکردیم لب او را ما
موذیان را می خواست .. تا برانیم از او در صحرا
ما نراندیم ولی.
* * *
گل سرخ از ما خواست
که به زخمش بنهیم از یاری
مرهمی ما ننهادیم اما
برگ های گل سرخ
همه پژمرده شدند
ما به پایش نفشاندیم آبی
و سرانجام گل سرخ عزیز
سوخت از تشنگی و تنهایی !
* * *
آری آری فرزند!
قصه ما و گل سرخ این بود
می کشیم آه تحسر از سوز
لیکن امروز چه سود؟
پس بیایید که ما ..
(من ولی می گویم: )
نوگل سرخ عزیز خود را
نگذاریم شود پژمرده
نگذاریم شود آنچه که بود!
سلام وعرض ادب استاد
بسیار ناب وزیبا وتامل برانگیز بود
همیشه همینطوره
قدر داشته هامونو نمیدونیم وتازه بعد از ، از دست دادنشون فلسفه و چرایی بودنشون رو میپرسم و افسوس میخوریم به نبودشون
بلا نسبت شما
قلمتون نویسا
تشکر می کنم از لطف و محبتی که می ورزید.البته نسبت به آنچه شما دیده اید حالا کمی بهتر شده اصلاحش کرده ام.
سلام وعرض ادب استاد
خوب هستین؟
استاد با دوشعر عاشورایی به روز هستم
خوشحال میشم از حضور پرمهرتون
ممنونم
آره دخترم من خوبم. چشم با دل و جان. من هم ایام حزن اهل بیت (ع) را به شما تسلیت می گویم.
نازم آن آموزگاری را که در یک نصف روز
دانشآموزان عالم را همه دانا کند
ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین
بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند.
سلام خیلی عالی بود و التماس دعا .
ممنونم سرفراز باشید!