پا به ره نه، سر به ره نه، کی توان پیمود راه؟
راه هم دور و دراز و پر خم و پیچ و تباه!
رهروان رفتند چون برق و به جا ماندیم ما
تا که گیرد دست ما را و کشاند سوی راه؟
چشم بر راه همچنان ما سالها بنشسته ایم
تا سر آید شام تیره، بر دمد روشن پگاه
خود نگفتیم آخر از خفتن نگردد راه، طی
گرچه تاریک است شب کافی است اما نور ماه
نیست شرط رهنوردی خفتن اندر عافیت
ور نه تن باید دهی زان پس به تاوان گناه
در ره توحید اگر خواهی به "الا الله" رسی
چون خلیل الله اقدامی سزد با "لا الاه"
گو به"مجنون" در ره لیلا چو خواهی زد قدم
"کوی لیلا" نیست خالی هیچ گاه از سوز و آه.
(از سروده های محمد حسین پژوهنده در ۱۳۵۰)