شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

یادمان گل سرخ

یادمان گل سرخ

داستانی است غمالود و غریب

که از آن میر حکایت می کرد:

او که تنها گل سرخ ما بود

آب می خواست ولی .. تر نکردیم لب او را ما

موذیان را می خواست .. تا برانیم از او در صحرا

ما نراندیم ولی.

*    *     *

گل سرخ از ما خواست

که به زخمش بنهیم از یاری

مرهمی ما ننهادیم اما

برگ های گل سرخ

همه پژمرده شدند

ما به پایش نفشاندیم آبی 

و سرانجام گل سرخ عزیز

سوخت از تشنگی و تنهایی !

*    *     *

آری آری فرزند!

قصه ما و گل سرخ این بود

می کشیم آه تحسر از سوز

لیکن امروز چه سود؟

پس بیایید که ما ..

(من ولی می گویم: )

نوگل سرخ عزیز خود را

نگذاریم شود پژمرده

نگذاریم شود آنچه که بود!