شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

نوروز و کرونا

یکی از عزیزان این غزل را از خانم پیرایه یغمایی برایم فرستاد:

« نوروز بمانید که ایّام شمایید!

آغاز شمایید و سرانجام شمایید...

غزل را که خواندم، با الهام از مضمون زیبای آن، بالبداهه این ابیات در صحیفه ذهنم جای گرفت:


به به، چه به جا سفته غزل، خانم یغما

هورا به چنان هوش و زهی بینش والا

ایام شمائید و شمائید مبارک

وآن مهر جهانتاب شمائیدبه هرجا

خورشید شمائید بورزید اگر عشق

بی عشق اگر هست کسی، زنده مبادا

نو روز شوید ای همه خورشید و همه مهر

وز مهر بتابید به گلزار و به صحرا

گر شوخ بمانید و نگردید نو هر روز

گردید چو آب عفن اندر دل جو ها

آن گاه نه مهرید و نه ایام و نه عشقید

از چشم خرد نیز چو ویروس کوروونا


نوروز ۹۹ مبارک، و تهنیت باد!

میر پنج روز


نوروز می رسد، 
با میر پنج روز 
برخیز و شاد زی،
بر رفته دل مسوز
 
فرخنده پی چه روز خوشی هست حالیا
پر کن به یمن مقدم عیدم پیاله را 
بادا برم ز یاد، هم از فرط سرخوشی 
دیدم هرآنچه دیده ام از جور و ناخوشی 
در رقص شعله ها بنگر عمر می رود 
پیش از دمی که مهلت ایام طی شود 

نوروز سر رسید 
و اندر پی اش بهار
دشت از چمن پر است،
چون باغ سبزوار 
 
زین پس تعادل شب و روز است درمیان
چون صُرّه ای هوا پرِ عِطر است و بلبلان 
از شوق گل چه قطعه بسروده پرورند 
وز سوز دل چه نغمه پرورده سر دهند 
مضمون هرکدام ز هجران گلایه ای است
وز جور دی حکایت هر یک فسانه ای است: 
 

این صبح عیدتان 
در پیش دیده ام
چون شام تیره است، 
بس رنج دیده ام

جانا نبوده ای که ببینی به ما جسان  
استم نمود دی به هواخواه ناکسان 
در کاسبرگ لاله ردِ میخ در چه بود؟ 
بر خاستگاه وحی سرِخود گذر چه بود؟ 
شد کشته عشق تا نشود برده یاد آن
چون مرده ریگ او که نشد زنده یاد آن
 
تا چند روز بعد،
پیروز و سرفراز
نوروز می رسد،
همچون گذشته باز.