شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

به نام عشق


به می پرستی ساقی سجود خواهم کرد
شبی به قله ی مستی صعود خواهم کرد

ببین چگونه در این روزگار بی تو، شروع
به شعر بافی بی تار و پود خواهم کرد

نبودن من اگر آرزوی کوچک توست
به خاطر دل تو ترک بود خواهم کرد

شبی که قافیه هایم ردیف شد غزلی
برای دفع خطر  از تو دود خواهم کرد

تو خواستی که صبوری کنم خیالت تخت
به صبر بر غم تو وانمود خواهم کرد

به نام عشق شکستم شکوه ایمان را
در این مبارزه رندانه سود خواهم کرد

شروع خاتمه رود محو در دریاست
و من نگاه به پایان رود خواهم کرد...
#زهرا_وهاب_ساقی
@saghi52
۱۹بهمن۹۵

صبوری

رفتی ومرا بعد تو پروای سخن نیست

بی روی توانگار که روحی به بدن نیست

یا من پراز عریانی این قصه ی گنگم

یا برتن این مرده ی پوسیده کفن نیست

یااین که کفن دارد و ازدرد نداری 

برقامت اوپوششی از برد یمن نیست

دلبسته ی چشمان توام با لب خاموش

در مرد عمل دغدغه ی حرف زدن نیست

مردان صبورند زنانی که خموشند

آن زن که صبوری نکند پای تو، زن نیست

طاووس ترین جلوه ی این دشت وسیعم

درجان ودلم ذره ای از خوی زغن نیست

سخت است که غربت زده ی شهرتوباشم

با این همه بعداز تو مرا میل وطن نیست 

لیلای تومن بوده ام ای عاشق مجنون

هرلیلی آواره ی آشفته که من نیست

مدهوش هوای تو شدن سخت عجیب است 

چون عطر تنت نافه ی آهوی ختن نیست

"ساقی"ولی ازعطردل انگیز تو شد مست

مستی که در او حوصله ی پرسه زدن نیست.

(سروده تازه ای از شاعره معاصر زهرا وهاب«ساقی»)