شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

روزهای خاکستری

صبح شنبه
صبحای شنبه برام اما چیز دیگره

یادمان زندگی تو روزای آخره

روزای خاکستری اون همه رنج و تلاش

من و یک دشت فراخ من و یک باغ و گلاش 

گل زرد تو سبزه ها واه که چقدر صفا داره
گل خوب اما رزه که مژده واسه ما داره
تویِ باغ زندگی اگه نباشن این گلا
براستی دنیا زندونه پر از غم و درد و بلا
تو بهار زندگی ولی افسوس آدما
گلایی که می بینین خارن اما گلنما
صبح شنبه که میشه روی گلا پیدا میشه
گلای رنگ و وارنگ شکوفه هاشون وامیشه
میگن آهای غریبه هه تو کجا اینجا کجا
تو که پائینا بودی تو کجا این بالاها
نکنه یه وقتی هم شانسی خوابنما شدی
درد سر زهرماری حالا واسه ما شدی
ولش کن اما ریفیق راهو خوب راست اومدی
خیلی خاطرخواه بودیم بی کم و کاست اومدی
حرفاشون صداهاشون طعنه ها سؤالاشون
همه برام سیانوره که میچشم از کاراشون.
(به یاد نهم آذرماه هزار و سیصد و پنجاه و سه-قاین)

بازنگری: 27/3/1396. مشهد. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد