شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

زخم و پانسمان

بخیه

ای که راحت تو چنین قلب مرا دزدیدی

نکشم پای من از عشق تو با تهدیدی 

در نخست این دل مجروح مرا بخیه زدی

بخیه را باز کشیدی چو فقیرم دیدی

دل صدراصفتم ناز نگاهت میخواست

التفاتی ننمودی و به آن خندیدی

تو طبیبم مگر آیا به خمینی شهری"١"

که به این سنگدلی عهد مرا ببریدی

پیش ازین بود خیالم که پرستار منی 

دیدم ایوای تو خود زخم دلم گردیدی

بعد از این چشم ندارم به عنایات تو من

نیست یک ذره در این عزم مرا تردیدی

۱۸،۹،۱۳۹۴ - مشهد

___________________________________________

"١".  تلمیح لطیفی است به نقل رسانه ای مربوط به صدرا کوچولو و زخم باز شده اش در اثر فقرمادی   http://www.khabaronline.ir/detail/487360/society/healt

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد